خلاصه ماشینی:
"نمونههایی از این اشعار را در پی میخوانید: باد سیاه و سرخ داشت سیاهچادری،جامهء سرخ و خنجری روی نگاه تشنهاش نامهرسان کبوتری آی بت سترگ من،نیمهشب است و بازهم چشم رسیدهء مرا تا لب چاه میبری ریشه نکرد پای در نیمهء ناتمام من معبر خون کجاست تا با لببسته بگذری داشت کتاب کهنهای ریشهء خون من در آن قلعهء زخمخورده و بوی خوش صنوبری نام کبودت ای صبور بوی طلسم میدهد پردهء تازه را چرا پنجهء من نمیدری؟ روح گذشتهام شبی در تو شکفت و مژده داد میدمد از شکاف نی لختهء خون دیگری بیرق پارهپارهاش جاده به جاده میوزد کاش غبار راه را باز بهیاد آوری میشکفی و سنگ را از تب خود میآکنی باد سیاه و سرخ را جانب قلعه میبری چشم وسیعش از عطش سبز شدهست در کویر مانده که بیرق مرا با سر خود بیاوری زهرا عبدی (به تصویر صفحه مراجعه شود) به خود م برمیگردم..."