خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) مرده یا زنده وارث در من است، در سفیدی یک پارچهء استخوانهایم به دشواری سفیدی بیتردید استخوانهایم را حس میکنند، استخوانهایی که چون سینهء ماریوس در لهستان یا اسکاندیناوی سفید است.
میبایست به خاطر خون باشد، خونی چون هر خون دیگر که به جای آرامش ناگفته از تولدی ساده و ناب و مرگی ساده و ناب، آمیزهای بیپروا از نسل استخوانهایم پرورانده است.
توسل چه کسی صدای خستهء خواهرم را خفه کرد؟ یکباره،او را به جنگی که در نهایت شب و روز گم شده است، خواند.
اما چه کسی بر چهرهء بیکران او مهر میزند؟ چه کسی صدای آرام خواهرم را خفه کرد؟ به تازیانهء کدامین ددخوی کوفته شد تا مرد؟ شکوفههای باغ من با شرارت نهفته در گلبرگ صورتیرنگشان، در عطر وحشیانهشان و در هالهء نازکی که آفتاب بر کدورت گلبرگها گسترده است، سربرمیآورند و تابستان را منتظر میمانند تا خواهرزادهام با آنها آرام گیرد..."