چکیده:
رزق حق،حکمت بود در مرتبت کان گلوگیرت نباشد عاقبت (3:3745) عرفا و اهل تحقیق برای هر امری به ظاهر و باطنی معتقدند و در پی حقیقت امورند؛علم نیز در نزد مولانا و دیگر عارفان ظاهری دارد و باطنی.آنان، ضمن باارزش شمردن علم با توجه به این که ضالهء مؤمن است و طلبش بر هر مسلمی واجب میباشد،و لیکن چون به معرفت حقیقی یا باطن علم رسیده و به منشأ نور و منبع علم که حضرت حق تعالی باشد،متصل بودند، لذا دیگر طلب علوم مجازی و ظاهری برایشان چنان اهمیت نداشت که باطن و حقیقت را واگذارند و به آن بپردازند.این علوم رسمی و ظاهری تنها دستاویزی برای کسب علوم باطن بود.مولانا علم باطن حقیقی که او را به حق رساند،معتبرمیداند.او علم محو و عاشقی را توصیه میکند و عاشقان را اهل معرفت حقیقی به حسن دوست میداند. این امر بر عدهای مشتبه شده است و ابهام این مسئله را به«علم ستیزی صوفیه و عرفا»تعبیر کردهاند غافل از اینکه اولا عارفان حقیقی،عالمان عهد و محققان نابغهء دوران خود بودهاند ثانیا حقیقت علم چیست؟و مراد از آن نزد عارفان چیست؟آیا این علوم اکتسابی که در کشف مجهولات دنیوی ما را یاری میکند،پاسخگوی همهء نیازهای بشر است؟این در حالی است که تنها علم حقیقی ماندگار و تغییرناپذیر است و همهء فرضیهها و دانشهای محدود بشری با شک و ظن همراه است و پس از عمر کوتاهی از نظر علمی باطل میگردد و تنها علوم حقیقی و معرفت باطنی است که با بصیرت و یقین،شک و تردید را از ادراکات آدمی میزداید.غرض ما این است که طی این مقاله،موضوع علم و معرفت در مثنوی معنوی را با توجه به منابع تصوف از جمله قوت القلوب ابو طالب مکی بررسی کنیم1.قوت اصلی بشر،نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست (2:1083) غذای روح،نور است و بشر برای جذب این لقمههای روحانی نیاز به حلق دارد همچنانکه برای قوت جسمانی؛مولانا از این که خلایق،حلق (-استعداد جذب و فهم)ندارند تا نورنوشی کنند،متأسف میشود.او نوری را که قوت روحانی است،نور علم و حکمت و معرفت میداند:حرف حکمت خور که شد نور ستیر ای تو نور بیحجب را ناپذیر (3:1286)
خلاصه ماشینی:
"کسب علوم حتی انسانهای نفسپرست را به صراط مستقیم میکشاند اما لازمه وصول به حقیقت،کسب معرفت و علوم عارفانه است نه علوم ظاهری: علم چون آموخت سگ رست از ضلال میکند در بیشهها صید حلال سگ چو عالم گشت شد چالاک زحف سگ چو عارف گشت شد اصحاب کهف سگ شناسا شد که میر صید کیست ای خدا آن نور اشناسنده چیست؟ (2:3632-5632) مولانا با اینکه علم و دانش را کسبی میداند و بهندرت آمدنی و لدنی23اما علم حقیقی را برتر از ظن و گمان علوم ظاهری میداند و بالاترین مرتبه علم را یقین زاییدهء ایمان میداند که در آن شکی نباشد33و آن علم شهودی است که همان علم باطن است و از آن عارفان و اهل بصیرت: هر گمان تشنهء یقین است ای پسر میزند اندر تزاید بال و پر چون رسد در علم پس پرپا شود مر یقین را علم او بویا شود زآنکه هست اندر طریق مفتتن علم کمتر از یقین و فوق ظن علم جویای یقین باشد بدان وآن یقین جویای دیدست و عیان اندر ألهیکم بجو این را کنون از پس کلا پس لو تعلمون میکشد دانش به بینش ای علیم گر یقین گشتی ببینندی جحیم دید زاید از یقین بیامتهال آنچنانک از ظن میزاید خیال اندر ألهیکم بیان این ببین که شود علم الیقین عین الیقین43 (3:8114-5214) مولانا از علم باطنی در مقابل علم ظاهری با عنوانهای مختلف و در کسوت اسمهای متفاوت از جمله علم آن طرفی،علم آن سری،علم تحقیقی و..."