چکیده:
قرن هفتم از مهمترین دورههای تصوف در ایران است،زیرا در این دوران، عرفای بزرگی چون مولانا جلال الدین محمد بلخی ظهور کردند.هجوم مغول بزرگترین حادثهء ایران پس از حملهء اعراب است که بر اثر آن، سرزمین ایران ویران گشت و هزاران انسان کشته شدند.به همین دلیل، تصوف به صورت تکیهگاهی معنوی برای مردم خسته و درمانده از این نابسامانی درآمد و به همهء وجوه و شئون اجتماعی راه یافت.در این دوره، علاقه و هجوم مردم عادی به خانقاهها نیز بیش از دورههای پیشین به چشم میخورد.در میان دولتمردان مغول هم کسانی بودند که به تصوف گرویدند.از آن جمله معین الدین پروانه،یکی از وزرای مغول و یکی از نامدارترین مریدان مولانا را میتوان نام برد.او تحت تأثیر تعالیم مولانا، چنان دگرگون شد که بهطور نهانی،نسبت به مغولان مبارزهای سیاسی را در پیش گرفت و در نتیجه،سبب شکست آنان در جنگ«روم»شد.
خلاصه ماشینی:
"قصهء ذیل یکی از آن نمونههاست که افلاکی به سبب انشای غزل: «عاشقان پیدا و دلبر ناپدید/ در همه عالم چنین عشقی که دید؟» در مناقب العارفین آورده است: شبی معین الدین پروانه رحمهء الله جهت مولانا سماع عظیم ساخته بود و اجتماع اکابر کرده،بعد از آنکه سماع فروداشت کرد و جماعت کبار سفره را خورده متفرق گشتند و اصلا مولانا انگشت مبارک در طعام نکرد،پروانه را آتش در نهاد افتاده برابر شمع مولانا پروانهوار میسوخت؛فرمود که در کاسهء چینی جلاب شراب حماض ساخته پیش آوردند؛بر دست گرفته به حضرت مولانا عرضه داشت تا مگر کفچهای[از آن]بخورد؛دمبهدم میگفت که این شربت از وجه حلال است؛همچنان،حضرت مولانا کفچه را برمیگرفت و تا نزدیک دهان مبارک برده باز در کاسه مینهاد تا چند بار و به معانی مشغول میشد و خدمت پروانه شمعوار اشکها میریخت تا نزدیک سحرگاه در این جزر و مد بودند؛آخر الامر مولانا محاسن مبارک خود را بگرفته،فرمود که این امیر معین الدین از ریشم شرم نمیداری که ما را محتاج قدمگاه میکنی.
اینچنین است که معین الدین پروانه،که یکی از وزرای دولت مغول است،بر اثر این تعالیم چنان دگرگون میشود که روزی از مولانا میپرسد:«انقضای مدت دولت آل چنگیز خان کی خواهد بود و عاقبت ایشان چه میشود؟»(افلاکی، 8331:ج 2،ص 189-289) این پرسش از طرف معین الدین پروانه،انقلاب روحی او را نشان میدهد؛زیرا در آن زمان،مغولان در اوج قدرت و عظمت خود بودند و او نیز یکی از رؤسای آنان در روم بود."