چکیده:
،ص 100،فیلوکت4و اینیتیا5). هدف کلی فلسفه برای کودکان این است که آرای همهء اعضای جامعه را دربر گیرد به این دلیل که هرچه آرا و نظرها بیشتر شنیده شود،احتمال رسیدن به اجماعی کلی و اجحماعلی که به نحو شایسته بیانگرواقعیاتاست،بیشتر خواهد شد.از این منظر،حضور کودکان ارزش ویژهای دارد؛زیرا کودکاناند که وقتی بزرگترها توان پرسیدن را از دست دادهاند،دائما پرسش میکنند.ظرفیت استفاده از ابزار،مهارتها،اتخاذ راهبردها و مشارکت و تحقیق،پیش فرضهای جامعهای دموکراتیک شده است.فلسفه برای کودکان نیز بر ا ین اصل مبتنی است که تفکر و گفتوگوی منتقدانه،شروط لازم برای رهایی کودکان از تعینات (محدودیتها)و تبدیل آنها به شهروندان دموکراتیک و آزاد است. هدف اصلی این مقاله،تحلیل معنای آموزش برای دموکراسی و تفکر از دید فلسفه برای کودکان است. فلسفه برای کودکان به عنوان برنامهء آموزشی هماهنگ،نخست در دههء 1970 بنیانگذاری شد؛اما در دههء گذشته بحث راجع به آن گرایش معینی یافته است. قاعدهء اساسی فلسفه برای کودکان شاید دیگر محل بحث نباشد،هرچند که چگونگی عملی کردن آن در شرایط متفاوت به قوت خود باقی است.درحالیکه در دههء هفتاد(1970)فلسفه برای کودکان کموبیش با اصول گستردهء ترقی خواهی در آموزش،به ویژه در تعهد به آزادسازی کودک،هماهنگ شده،در سالهای اخیر بیشترین توجه به سوی مسائل عملیتر مربوط به بهبود برنامه و راهی که بتوان آن را در این دوره اجرا کرد،معطوف شده است.هدف فلسفه برای کودکان، تغییر ریشهای در آموزش است از رویکردی که در آن بر نقش معلم تأکید میشود و بر انتقال دانش مبتنی است به رویکردی که در آن کودک محور قرار میگیرد و بر یادگیری از طریق کشف و آزمایش و ساختار دانش تأکید میشود. بدین ترتیب،رابطهء سلسله مراتبی بین بزرگسال و کودک از میان میرود و کودک از محدودیتهای نظامهای مدرسهای رهایی مییابد. در اینجا،ادعاهای بلند پروازانه برای معنای آن از دموکراسی شکل گرفته،چرا که فلسفه برای کودکان به ویژه تمایل دارد به اینکه به کودک کمک کند تا مستقل،انتقادی و معقول بیندیشد،و نیازها و منافع همهء عوامل به ویژه خود کودک
خلاصه ماشینی:
"حدس من آن است که فعالیت تفکر و گفتوگو به صورتی که فلسفه برای کودکان درک میشود، نمیتواند به صرف اینکه قبلا با نوعی خاص از تفکر مشخص شده است و مطابق با نقشهایی که از ما انتظار برآوردن آن میرود عمل میکند،نقشهایی مانند: شهروندانی مستقل،منتقد،خلاق و اجتماعی بودن-مبنای دموکراسی و آزادی باشد.
در همین خصوص، هاروی سیگل2با لیپمن موافق است که جنبهء قابل تعمیم تفکر منتقدانه چندان رابطهای با مؤلفهء ارزیابی معقول ندارد بلکه بیشتر به مؤلفهء تمایل و اختیار مربوط است؛این یعنی مطلب چندان به این مربوط نمیشود که به حقیقت کل برسیم،بلکه به اختیار گذاردن روح برای احترام به دیگری و سؤال از اینکه چه چیزی مشکلساز بوده مرتبط است.
به نظر آرنت،ما باید فراتر از محدودیتهای ساختار جهان فکر کنیم و بیشتر با تواناییهای فکر خود کار کنیم،نه اینکه از آنها به عنوان ابزارهایی در خدمت هدفی در آینده استفاده کنیم،به خصوص اگر این هدف در خدمت چیزی باشد که ایدهء مقدس پیشرفت شده است.
لوینسون تأکید میکند که توصیف آرنت از آموزش به عنوان محافظه کار باید مستند به این باشد که فقط در ارتباط با دیر کردن است که کودکان چیزی را که باید به چالش کشیده شده سود و دوباره شکل پذیرد،تجربه میکنند.
7. فضای«خالی»و حلقهء کندوکاو اگر فلسفه برای کودکان میخواهد نقشی در ارتقای تفکر و گفتوگو داشته باشد،نباید تأکید چندانی بر جستوجوی واحد روش مدار و نظری کند؛بلکه در عوض باید فضایی را جستوجو کند که در آن بتوان سؤال از معنا را مطرح کرد."