خلاصه ماشینی:
"حضور همین رنگهای مختلف است که انسانی را با همه ظرفیتهای وجودی و عاطفیاش برای زندگی آینده میسازد و باید پذیرفت با همه نگرانیهایی که هر خانوادهای نسبت به سرنوشت فرزندش دارد اتفاق مبارکی است؛از آن جهت مبارک که خانه دانشجویی و این زندگی هر از گاه که زندگی دانشجوییاش میخوانند آموزههایی را به جوانان منتقل میکند که هیچ پدر و مادری توان و فرصت شناساندن آن را به فرزندش ندارد.
خانهای است که روزهای آن پرنور و خوابآلود است و شبهای آن بلند و زنده که اگر کمی دقیقتر شوید صدای نفسهای شب و خمیازههای روزش را هر نفس حتی پس از سالها خواهید شنید،خانهای است که بهترین دوست را در آن پیدا میکنید و دشمنیها را آنجا به دادگاه میبرید و بیکینه آن را به قضاوت خواهید نشست،خانهای است که همخانه آن رفیق دردها و دریغهایتان میشود و در آن میآموزید که درد را چگونه هجی کنید و چگونه از آن گذر کنید،خانهای است که در و دیوارش را آرمانهای روزهایتان پر میکند و پوستر کنار پوستر و دلنوشته کنار فریاد بر آن نقش میبندد،خانهای است که در آن پدر خودتان هستید،مادر خودتان هستید، هویتهایی در لابهلای صفحههای هوای ساکن این دیوارهای به هم آمده پنهان شده است که میتواند هر روز نقشی را که شاید چندین سال بعد محتاج به بازی در آن بشوید به شما پیشنهاد بدهد و از شما بخواهد در این تئاتر که زندگی دانشجویی است و بر این سن نمایش که خانه دانشجویی است به ایفای آن بپردازید و از آن خاطرهای بسازید که تا سالها همگان بازی درخشان شما را در آن تحسین کنند."