خلاصه ماشینی:
"تا به حال به این معضل اجتماعی فکر کردهاید؟به این مساله اندیشیدهاید که چرا یک انسان باید به فروش تن خود راضی شود؟آیا اجباری در کار است؟عوامل اجتماعی کنترلکننده و پیشگیرانه و یا گسترشدهنده این پدیده چیست؟ اثرات رواج این آسیب اجتماعی در جامعه ما چیست و چه خطراتی را برای جامعه ایران به همراه دارد؟...
«میگفت دوست دارم و از این حرفا ولی من احمق که یه بچه شهرستانی ساده بودم هیچ وقت نفهمیدم منو واسه چی میخواد و فکر میکردم تا آخر عمر مال منه و واسش حاضر بودم هر کاری بکنم و کردم.
»دنبال کلمات میگردد؛به این طرف و آن طرف نگاه میکند و شانههایش را بالا میاندازد: «از اون روز به بعد رفتم دنبال دوستی با پسرایی که لا اقل پولدار بودن و اخلاق و شخصیتشون اصلا برام اهمیتی نداشت».
با سردی جواب میدهد ولی ظاهرا خیلی ناراضی نیست:«چیزی که منو راضی میکنه اینه که خیلیها مثه منن،حالا یکی خودش قبول داره،یکی دیگه قبول نداره."