خلاصه ماشینی:
"دیگر وقت گرم درهم کشیدنش است:«خوشا کاروانی که شب راه طی کرد/صبح اول به منزل نشیند/نوایی نوایی نوایی نوایی آی نوایی نوایی/همه باوفایند تو گل بیوفایی» *** پسرک خسته شده،دخترک خوابناک و اینها همه پسران و دخترانی بودند با نام و نشان خانوادگی دکتر رامین ظفری، خواننده و سرپرست گروه خیریه گروه محبت،در خانه اجارهای در شهر مشهد فرزندانی که امروز آنجا موسیقی آموختهاند،نمیدانم فردا قرار است جامعه چه به آنها بیاموزد؟ >ما را به سخت جانی خود این گمان نبود دبیر مجله:باورم نمیشود حتی وقتی قصه بیجه را میخوانم بغضم میگیرد،به اندازه آن بچههای بیگناهی که کشته شدهاند،دلم برای خودش هم میسوزد خودش که حتی دلش نمیخواهد صبحانه قبل از اعدامش را بخورد و برای آویزان شدن به چوبه دار عجله دارد."