خلاصه ماشینی:
"برای مثال وقتی کشیش راجع به پنهان کردن بیماری از دیگران حرف میزند چهرهی پیرزنی را میبینیم که به نظر میرسد مریض است و بیماریش را پنهان کرده و یا وقتی راجع به نهان کردن حس ترسی که از دست دادن آخرین دوست واقعی ایجاد میشود حرف میزند،ما صورت پیرمردی را مشاهده میکنیم که با شنیدن این حرف حالت چهرهاش تغییر میکند که انگاره به تازگی دوستش را از دست داده.
شک نقطه مقابل یقین است و هنگامی که فرد به دلایلی چون تجربه مستقیم و یا غیرمستقیم(شنیدن از دیگران) نسبت به کسی بیاعتماد شود در مورد وی دچار شک و تردید میشود در این تزلزل باور بسته به میزان اهمیت دو نفر برای هم و شناخت دو نفر از هم میتواند از کم و زیاد شود."