چکیده:
واژة «استعلایی» از مفاهیم کلیدی تفکّر کانت است که اساسا نظام فلسفی خویش را با آن میشناساند [ایدئالیسم استعلایی]. با وجود این، واژة مذکور در فلسفة کانت در معنای یکسانی به کار نرفته است. با توجه به اینکه در گفته ها و نوشته های راجعبه کانت، عمدتا یک معنا برای آن ذکر میشود [شرایط تجربة ممکن]، لذا روشن سازی معنای این اصطلاح، جهت جلوگیری از بدفهمی آن لازم می نماید.
دستاورد این پژوهش ـ که اساسا با هدف رفع ابهام از ترکیب «آزادی استعلایی» صورت گرفته ـ این است که «استعلایی» در ترکیب مذکور و نیز موارد دیگری در فلسفة کانت ـ که در مقاله آمده است ـ به معنای «شرایط تجربة ممکن» نبوده و به معنای «متعالی» است؛ یعنی بنا به توجیهاتی که بیان شده است، کانت «ترانسندنتال» را عادل «ترانسندنت» به کار برده است.
Transcendental is such a significant term in Kant's thoughts that he calls his philosophy Transcendental Idealism. However, this term isn't used with the same meaning in his philosophy. Since the term is associated with the same meaning in the works about kant, it seems necessary to clarify its meaning in order to prevent any misunderstanding. The subject of this paper is to clarify the meaning of Transcendental Freedom. The conclusion arrived at in this paper is that Transcendental in Transcendental Freedom and other contents has the same meaning as Transcendent, that is, Kant has used Transcendental in the meaning of Transcendent.
خلاصه ماشینی:
"«نیکلاس ژولی»در مقدمۀ خود بر مجموعه مقالاتی درباره لایبنیتس،دیدگاه این فیلسوف را«ایدهآلیسم تقلیلگرا»1 خوانده،میگوید:به نظر او هرچه واقعا وجود دارد همانا ذهن و به تعبیر بهتر نفس است و اجسام را میتوان به موجودات ذهنی2 (غیر مادی)تحویل برد(نیکلاس ژولی3 1995 م،ص 2)؛ اما به نظر میرسد که سخن ژولی قابل نقد باشد؛زیرا هرچند به نظر لایبنیتس هر شیء در عالم دارای نفس یا مناد است و جسم بینفس چیزی جز تودهای از خاک نیست؛دانستیم که او به نفس مجرد از جسم هم قائل نیست و دکارتیان را به خاطر اعتقاد به نفوس بدون جسم ملامت میکند،اما این نفس چگونه با ماده یا بدن ترکیب شده است؟در این باره،مطلب (1).
البته ابهام نسبی نظریۀ منادها و مناد نفس،در نظریۀ لایبنیتس،همچنین پیچیدگی تطور نفس در نظریه ملا صدرا از مسائلی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت؛بدون تردید بخشی از این ابهام و آن پیچیدگی به دلیل بدیع بودن این تعاریف نسبت به تعریفهایی است که گذشتگان از نفس داشتند و از طرفی متفاوت با تحلیل متداولی است که در نحلههای فلسفی مختلف از معضلۀ نفس-بدن(یا ذهن جسم)وجود داشته و دارد؛زیرا آنها بین دو قطب دو گانهانگاری(دوآلیزم)و یگانهانگاری(مونیزم)در نوسانند؛اما دیدگاه ملا صدرا و لایبنیتس در هیچ کدام از این دو مکتب نمیگنجد و نمیتوان ملا صدرا را دوگانهانگار یا لایبنیتس را توازن انگار قلمداد کرد؛چرا که اولی بارها از اتحاد و وحدت حقیقی نفس و بدن،بویژه در مراحل اولیه تکوین،سخن گفته و دومی به تسلط نفس بر بدن،تغییر بدن به وسیلۀ نفس و تدبیر نفس بر بدن معترف است و این دو دیدگاه به ترتیب در دوآلیزم و توازنانگاری نمیگنجد؛به همین صورت آن دو یگانهانگار هم نیستند و این دیگر به دلیل نیاز ندارد؛زیرا بصراحت از دو چیز به عنوان نفس و بدن سخن گفتهاند که دو جنبۀ واقعی آدمی را تشکیل میدهد،و گاهی هر دو را به عنوان دو جوهر تعریف کردهاند."