چکیده:
فاسد شدن بدن بعد از جدایی نفس امری محسوس است که بـه اسـتدلال نیـازی ندارد. اما با توجه به دخالتی که بدن در حدوث نفس دارد فاسد نشدن نفس با زوال بدن نیازمند برهان است . از این رو مقالـه پـیش رو در تـلاش اسـت از منظـر سـه فیلسوف بزرگ اسلامی ، ابن سینا، سهروردی و صدرالدین شیرازی به ایـن پرسـش پایه ای در فلسفه اسلامی پاسخ دهد که «چگونه با وجود دخالـت بـدن در حـدوث نفس ، با زوال بدن ، نفس همچنان باقی می ماند؟». در بررسی پاسخ هـای ایـن سـه فیلسوف به پرسش یادشده به نظر می رسد طبق نظر صدرالدین شیرازی ، کـه بـین حدوث و بقای نفس از حیـث تجـرد تفـاوت می گـذارد، بـدن می توانـد در ابتـدای پیدایش ، شرط حدوث نفس باشد، ولی در بقا بی نیاز از بدن باشد. اما طبـق دیـدگاه ابن سینا و سهروردی که نفس را در حدوث و بقا مجـرد می داننـد نفـس در هـر دو حالت وابسته به علت قابلی (بدن ) و علت فاعلی است و نفـی وابسـتگی نفـس بـه علت قابلی (بدن ) در مرحله بقا و عدم فساد آن با زوال بـدن ادعـایی بـدون دلیـل است .
خلاصه ماشینی:
"حسن زاده آملی چهارده قول درباره حقیقت نفس آورده است و سپس قولی را حق می داند که می گوید: «نفس جوهری مجرد از ماده جسمانی و عوارض جسمانی است کـه تعلـق تـدبیری بـه بدن دارد و با موت ، این تعلق قطع می شود».
نفس هرچند از جنبه ذاتی اش یک حقیقت مجرد است و به بدن نیازی ندارد و به وجود جمعی عقلی در نزد علتش موجود است اما برای اینکه به صورت یک نفس جزئی تشخص پیـدا کنـد و حادث شود نیازمند بدن مستعدی اسـت کـه بـه آن بـدن متعلـق شـود (شـیرازی ، ١٣٧٨: ٣٨٢).
اکنون چگونه می تواند بدن در حدوث نفس دخالت داشته باشد ولی بـا زوالـش نفـس از بـین نرود؟ بنابراین یا باید مانند افلاطونی ها معتقد بـود کـه نفـوس یـا ارواح قبـل از ابـدان موجودنـد (افلاطون ، ١٣٦٧: ٥٢٨/١) و بدن در تحقق آنها نقشی ندارد که در این صـورت نیـازی بـه طـرح مسئله «نفوس به فساد بدن فاسد نمی شود» نیست ، یا اگر بدن در حدوث نفس ، نقش و دخـالتی دارد و شرط حدوث نفس است نمی تواند با فساد بدن فاسد نشود.
نتیجه : مقایسه دیدگاه ابن سینا و سهروردی با ملاصدرا در جمع بـین حـدوث و تجرد نفس بنا بر نظر ابن سینا و سهروردی ، نفس از همان ابتدای تعلق به بدن حقیقت مجردی دارد، بـا ایـن تفاوت که ابن سینا بدن را شرط حدوث نفس می داند و سهروردی بـرای بـدن قائـل بـه دو نـوع استعداد است ."