چکیده:
ارسطو نفس را از حیث ذاتی آن در مبحث مابعدالطبیعه و از لحاظ تعلق آن به بدن در مبحث طبیعیات بحث کرده است.این مسئله ناشی از تقسیم علوم در نزد ارسطوست.همین روند در فلاسفه بعد از وی نیز ادامه یافت.فارابی گرچه طبقهبندی جدیدی از علوم ارائه کرد اما شاکله اصلی تقسیمات ارسطو را حفظ و همانند ارسطو طرح مسئله کرد.صدر المتألهین با پایهگذاری اصولی مانند اصالت وجود،تشکیک وجود و حرکت جوهری،نفس را جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا دانسته،آراء پشتیبان را درباره نفس و جایگاه آن به نقد کشیده و تفسیری تازه از تعریف نفس ارائه داد.وی توانست تمایز و تغایر بین مقام ذات نفس و مقام تعلق آن را برداشته و آن را در ابتدای حدوث مرتبه بدن و نحوهیی از وجود بداند.بر این اساس وی مباحث نفس را از طبیعیات به مابعدالطبیعه منتقل نمود و به استقلال مابعدالطبیعه کمک کرد.ملاصدرا بحث از نفس را شأن فیلسوف میداند و علاوه بر تأکید بر اهمیت مبحث نفس، بحث عنایت را حلقه اتصال مباحث نفس با سفر سوم قرار میدهد.تعریف ملاصدرا از نفس،تلقی وی از فلسفه و انسانشناسی این امکان را برای وی فراهم نمود تا در جایگاه نفس نیز دست به تحول زده،نفس را در مابعدالطبیعه بحث کند،چیزی که فلاسفه قبل از او قادر به انجام آن نبودند.این مسئله تمرات و نتایجی دارد که در این مقاله بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"وی با پذیرش طبقهبندی ارسطو و با استقبال از تقسیم ابن سینا درباره تقسیم فاعل به فاعل الهی و طبیعی و نیز اینکه فاعل الهی همواره معطی الوجود و فاعل طبیعی معطی الحرکه است، توانست مسئله تغییر تدریجی و کون و فساد را به حرکت جوهری ارتقاء داده،دگرگونی اساسی در مباحث فلسفی به وجود آورده و در سایه این دگرگونیها مبحث نفس را از طبیعیات به الهیات منتقل نماید.
در واقع،این مسئله که نفس از دو حیث ذات و تعلق در دو علم مستقل بحث شود،ناشی از مبانی و اصول فلسفه ارسطو و ابن سینا بود و آن اصول بیش از این را اجازه نمیدهد،اما برا اساس اصالت وجود همه مباحث فلسفی حول محور وجود دور زده و مباحث نفس نیز جزء مباحث مابعدالطبیعه میگردد.
نظر نهایی صدرالمتألهین مبنی بر اینکه همه مباحث نفس در مابعدالطبیعه بحث میشود نتیجه طبیعی و منطقی اصول فلسفه اوست،بنابرین تأکید میکند که بزرگترین اثر فلسفی او-اسفار-که جامع همه کتابهای اوست،در باب مابعدالطبیعه بوده و چیزی از مبحث طبیعیات ندارد:«کتابنا الکبیر (46)همان،ج 2:تصحیح مقصود محمدی،تهران،بنیاد حکمت اسلامی صدرا،1380،ص 38.
در واقع،این مسئله که نفس از دو حیث ذات و تعلق در دو علم مستقل بحث شود،ناشی از مبانی و اصول فلسفه ارسطو و ابن سینا بود و آن اصول بیش از این را اجازه نمیدهد،اما بر اساس اصالت وجود همه مباحث فلسفی حول محور وجود دور زده و مباحث نفس نیز جزء مباحث مابعدالطبیعه میگردد."