خلاصه ماشینی:
در اینجا موسیقی سخن و خود عمل سخنگوئی کاملا سالم است ولی معانی کلمات فراموش شدهاند یعنی انسان از روی نوشته میخواند ولی معنی آنچه که بر زبانش جاری شده دریافت نمیشود و یا اینکه خود میتواند صحبت کند ولی معنی کلمات دیگران را درنمییابد و یا اینکه معانی واژههائی که برای بیان اندیشه لازم است فراموش شدهاند این مرض را بفارسی«ناتوانی مغزی جهت سخنگوئی»میتوان ترجمه کرد1در هر دو حالت (1)رجوع شود بکتاب روانشناسی زبان از پرفسور کاپنتس سابق الذکر،جلد اول صفحه 72 به بعد.
در تمام زبانهای جهان این موضوع قابل اطلاق و تعمیم است که هر جمله از هر زبانی که باشد-از نقطۀ نظر معنی و مقصود چیز واحد و مستقلی را تشکیل میدهد.
(جملات سؤالی در این مورد مستثنی هستند که بعدا وضع خاص آنها توضیح داده خواهد شد)جمله از دو بخش نهاد و گزاره تشکیل شده است که مجموعا حکم واحد و کاملی را بیان میکند.
منظور این است که جمله علاوه بردارا بودن معانی فرد فرد واژهها معنی کلی دیگری دارد که بر آن مجموع اضافه میشود پس نمیتوان جمله را بحساب عددی،معادل مجموع معانی واژههای تشکیل دهندۀ آن دانست.
واژهها که مشعر بر تفکرات و تجریدها و تعمیمهای چندین تهزار سالۀ یک ملت یا قوماند بمفهوم مجرد ولی فرار سفیدی ثبات و سکونی میدهند و بدین ترتیب مقدار زیادی انرژی فکری برای سخنگویان آن زبان ذخیره میکنند و این یک صرفهجوئی بسیار مهم در اندیشه و عمل اندیشیدن است.
یعنی فعالیت ذهن مفاهیم جدید میسازد و دایرۀ معانی خود را مرتبا توسعه میدهد و با نامگذاری آنها زبان را نیز غنی میکند.