خلاصه ماشینی:
"پس از دیدن نمایشگاه آثار گروه پنج نفره،از آنان دعوت کردم که در روزنامهء اطلاعات-که دبیر بخش فرهنگیاش بودم-حضور یابند تا در گفتوگویی آزاد مسائل هنر ایران و وضعیت هنرهای تجسمی معاصر بررسی شود،که لطف کردند و آمدند؛و طبق معمول سپهری نیامد(حرفهای این هنرمندان در گفت و شنیدی آزاد و جنجالی در روزنامهء اطلاعات 22 مرداد 7431 ثبت شده است).
توجه کنید،اگر میبینید"اسپری"(روح)وجود دارد، این اسپری قارهای-که این روزها در ایران هم راجع به آن صحبت میکنند-توی نقاشی هم هست،منتها به نظر نمیآید؛برای این است که بیننده با آن آشنا نیست.
مثل هند نیست که مردمش معماری خود را خلق کرده باشند؛و این امر شاید بدین دلیل باشد که،ما هنوز بیابانگردیم،هنوز مردک با وجودی که کولر دارد،بیابانگردی توی خونش است.
برای ارتباط بیشتر هنر معاصر با مردم،تا کجا به هنرمند مربوط است و تا چه حدی مؤسسات و روابط عمومی در این امر دخیل هستند؟ هنرمند با کار خودش با مردم ارتباط پیدا میکند؛و وقتی که جامعه کار هنرمند را ضروری تشخیص دهد،این ارتباط اصیل و عمقی خواهد بود.
اول باید ببینیم؛آیا نقاشی در اینجا چیزی ضروری هست یا نه؟تا جایی که تجربه وجود دارد و ما که دستاندرکاریم،حسی میکنیم جامعه این ضرورت را حس نکرده است.
ایران در بیینال ونیز شکرت نکرد و یک نفر نپرسید،چرا؟نه روزنامهنگار،نه هنرمند و نه کس دیگر، چرا انی فرصت،این اکسپوزیسیون از آنها که[میتوانستند] برای ارائه هنر خود استفاده کنند،دریغ شد؟این تنها بدان علت است که هنر نقاشی در اینجا ضروری نیست یا آنها ضرورت آنها را تشخیص نمیدهند."