خلاصه ماشینی:
"وقتی رفتم امریکا ف وق لیسانس بخوانم،کارهای دورهء دانشگاه تهران را در یک گردهمایی-که برای دانجشویان ترم اول فوقلیسانس در آمفی تئاتر میگذاشتند تا کارهای دورهء لیسانسشان را نمایش دهند-نشان دادم و دربارهء آن صحبت کردم، رئیس دانشگاه از من پرسید،شما آمدید اینجا درس بخوانید یا درس بدهید؟!شنیدن این حرف خیلی برایم جالب بود پروژهء دیپلم من دربارهء اشعار مولانا بود.
اگر ممکن است بیشتر برایمان بگویید که،در آنجا چه چیزهایی برایتان جذاب شد؟چه چیزی در (به تصویر صفحه مراجعه شود) حوزهء گرافیک تبلیغاتی بود که شما را جذب کرد؟ در امریکا استاد راهنما از دانشجو میپرسید،به چه چیزهایی علاقه دارد.
این کار فرهنگی به سفارش مجلهء"طاووس"بود که واقعا در سطح بینالمللی موفقیتآمیز بود که از نظر مدیریتی خیلی منضبط و درست، با یک تحقیق خوب انجام شد؛دیگری تکماکارون جزء کارهای موفق ما در بستهبندی و طراحی بیلبورد است.
به کار بردن این لفظ فرهنگی در طراحی گرافیک باعث میشود باقی گونههای گرافیکی غیرفرهنگی به نظر برسند،حال آنکه شما در پروژهء تک ماکارون واقعا روی فرهنگ بصری و سلیقهء جامعه کار کردهاید.
آیا این بخش گرافیک تجاری و تبلیغاتی برایتان جذاب است یا بخش به قولی فرهنگی گرافیک؟باتوجه به اینکه شما تجربهء طراحی پوستر فیلم هم دارید،کدام بخش برایتان ارزشمندتر است؟ روز اول با این دید نیامدم که کار فرهنگی کنم یا کار تجاری.
این چه تأثیری بر گرافیک ایران گذاشت؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود) عمر ایربراش با آمدن کامپیوتر در ایران خیلی کوتاه بود."