چکیده:
ایـن مقاله، متکفل تبیین و اثبات فطرت خداشناسی و پاسخ به شبهات است. در ابتدای
مقاله، بعد از تعریف لغوی و اصطلاحی فطرت اشاره می شود که دین پژوهان مسأله فطرت را
از سه نگاه یعنی فطرت و سرشت انسان، فطرت و دین، و فطرت و خداشناسی مورد توجه قرار
دادهاند. در این نوشتار، به شش دیدگاه از خداشناسی فطری اشاره می شود که عبارتند
از: 1.معنای افلاطونی؛2. استعداد؛3. فطری منطقی؛4. علم حصولی یا استدلال
ساده؛ 5. معرفت شهودی عوالم پیشین؛ 6. علم حضوری.
نویسنده در ارزیابی خود از این دیدگاهها به قابل جمع بودن بعضی از آنها اشاره
میکند؛ آنگاه در اثبات فطری خداشناسی بهتبیین پنج دلیل پرداخته،دروسع مجال به
نقل و نقد شبهات می پردازد.
This article aims to present an explanation of the innate theology and prove the existence of this reality by answering the reservations raised against it. Beginning by a lexical and a terminological definition of fitrat the author states that religious researchers have addressed fitrat from three perspectives: fitrat and human nature، fitrat and religion، fitrat and theology. In this article six following viewpoints on innate theology are discussed: 1. platonic meaning of fitrat 2. fitrat as human talent 3.logical approach، 4.Conceptual knowlege 5.the intuitive knowledge of prior worlds،6.immediate knowledge.
Assessing these viewpoints the author maintains that some of them may be reconcilable. He then، presents five cases for proving the innate theology and tries to report and review the critiques' viewpoints.
خلاصه ماشینی:
"در تحلیل این دو نظریه میتوان گفت که اگر مقصود از ناآگاهانه وصف کردن فطرت دل، به صورت مطلق باشد، باید گفت، این به نفی فطرت میانجامد و برخلاف ظاهر نصوص دینی است؛ افزون بر آنکه برخلاف وجدان است؛ زیرا هر انسانی با مراجعه به خود بهویژه در مواقع اضطرار میتواند درک کند که خداشناسی و خداگرایی وی بدون استمداد از مفاهیم ذهنی و علم حصولی است؛ اما اگر مقصود از نفی آگاهی در فطرت دل، نسبی و جزئی باشد، باید گفت که ادعای رقیب یعنی آگاهانه بودن فطرت، به رجوع به درون و فقدان موانع مقید است.
تحلیل و بررسی نخستین نکته قابل توجه این که اشکال پیشین بین اصل فطرت (علم حضوری به خداوند در دل خود) و بین واقعیت خارجی تفاوت قائل شده است؛ مثل گزارههای علم اصولی مانند من علی را دیدم که در این قضیه، بین «علم» یعنی صورت ذهنی دیدن علی و بین «معلوم خارجی» یعنی مشاهده وجود خارجی علی، تفاوت وجود دارد، و ممکن است آن گزاره صادق و یا کاذب باشد؛ اما در گزارههایی که انسان نه از معلوم خارجی، بلکه از معلوم درونی و وجدانیات نفس خویش خبر میدهد، مانند من تشنهام؛ من گرسنهام؛ من عاشق هنر هستم؛ علم با معلوم خارجی متحد است و عالم و وعاء خارجی غیراز نفس برای آنها قابل تصور نیست تا شرط صدق آنها مطابقت گزاره با عالم خارج باشد.
به دیگر سخن، چون کشف می کنیم که صفت خداشناسی مانند صفت احساس گرسنگی و تشنگی، امر غریزی و فطری است، و دلیل و مناط صدق احساس گرسنگی و تشنگی همان امر وجدانی و علم حضوری انسان به آن است و همین مناط را علم انسان به وجود خداوند در سرشت خود دارا است،از باب تنقیح مناط و نه صرف قیاس و تمثیل به ضرورت وجود متعلق احساس خداشناسی در عالم واقعیت حکم میشود."