چکیده:
ستیز با عقلانیت و مظاهر آن بهویژه فلسفه از همان دوران آغازین به شکلهای گوناگون صورت گرفته است و امروزه نیز در قالب حملههای بیامان پسامدرنیستها و ساختارشکنان بر عقلانیت و مدرنیسم فلسفه جریان دارد. نویسنده این مقاله بر آن است تا در برابر این حملهها و کوششها از عقلانیت فلسفه دفاع کند و نشان دهد که بهرهگیری از چنین روشهایی مستلزم فروکاستن مقام و منزلت فلسفه و به مخاطره انداختن آن نیست. فیلسوفان مسلمان نیز بهجای هراسیدن از اینگونه روشها باید آنها را به آغوش باز بپذیریند و چونان ابزاری در خدمت بسط و پرورش گفتمان فلسفی بهکار بندند و بدینسان پشتوانه و گذرگاه فلسفه را استوارتر سازند.
خلاصه ماشینی:
"فارابی دربارة شعر میگوید که گوهر این فن از دیدگاه پیشینیان، یعنی ارسطو و پیروان وی، «عبارت است از گفتمانی برساخته از چیزی مشتمل بر تقلید از شیء (موضوع) از طریق عمل یا سخن گفتن برای یافتن بازنمود تخیلی از آن شیء؛ چنان که در گزارههای علمی و منطقی چنین است.
من معتقدم که استدلال فارابی بر این نکته استادانه است؛ اما نمیتواند گنجاندن شعر در مجموعههای منطقی را توجیه کند و چنین کاری به هر روی با مقصود ارسطو بیگانه مینماید؛ زیرا گفتار شعری از دیدگاه ارسطو صدق و کذب برنمیدارد و نقش شعر توصیف اموری نیست که اتفاق افتادهاند بلکه توصیف آنگونه اموری است که ممکن است رخ دهند؛ یعنی، به گفته خود ارسطو، آنچه امکان دارند که محتمل یا ضروری باشد.
چنانکه پیشتر هم گفتیم؛ از لحاظ اجتماعی ابنرشد اذعان میکند که روش تفسیر برهانی مختص فیلسوفان است، نه مردم عامی؛ زیرا استعدادهای عقلی آنها متفاوت است.
نتیجه اگر قرار است فلسفه، چنان که برخی از پسامدرنیستها پیشنهاد کردهاند، با هرمنوتیک، خطابه، گفتگو یا شعر جایگزین شود، باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا میان روش فلسفی، بهویژه معرفتشناسی و این روشهای جایگزین تعارضی نازدودنی وجود دارد و آیا همه این روشها را نمیتوانیم به خدمت فلسفه و تقویت آن درآوریم.
اگر هدف، چنانکه رورتی و گادامر گفتهاند، گفتگو یا تهذیب باشد، ما با آنها نزاعی نداریم؛ زیرا اولا گفتگو چونان روشی برای استنتاج حقیقت یکی از نخستین روشهایی است که فیلسوفان اولیه همچون سقراط و شاگردش افلاطون و بسیاری از اندیشمندان بعدی مانند هیوم و ریچی (Ritchie) از آن بهره بردهاند."