چکیده:
بررسی عرفان به مثابه یک نظام فکری و تصوف به عنوان یک روش سلوکی، همواره مورد توجه بوده و خواهد بود. با آن که گاه در این باره اهتمام های بی اهمیت یا سست و لرزانی صورت می گیرد و به جای حل مشکل، باری گران بر معضلات قبلی می افزاید، نباید از نظر دور داشت که بی توجهی به این حوزه نه تنها ما را از نیل به دستاوردهای نوین باز می دارد، بلکه میراث موجود را نیز با آفات و آسیب هایی درگیر می سازد که در صورت ادامه سکوت و بی اعتنایی، خطر آن را تهدید می کند.
خلاصه ماشینی:
"(مترجم) چکیده مولف محترم در این مقاله که در حقیقت دنباله کاوشهای عرفانی و تأملات روحی – عاطفی خود است، کوشیده است ضمن برشماری اوصاف و خصایل عرفان اسلامی و وجود و حضور این اوصاف در منابع اولیه و اصلی دین اسلام و نیز در میان نسلهای اولیهای که عموما یاران پیامبر (ص)، شاگردان آنها و افراد متعبد بودند، این حقیقت را بیان کند که عرفان و تصوف نه تنها جلوهای نو پیدا یا مسلکی الصاقی به دین اسلام نیست، بلکه نوع حقیقی و خالص آن، از جمله لوازم گریزناپذیر و حتی ضروری دین است و چنانکه در ادامه بیان میکند، سر شکست حرکتهای دینی، پشت پازدن به اینگونه تعالیم یا عدم اهتمام جدی به آن است و حتی بیان میکند که اگر در دنیای علم زده و تکنوکرات (فنسالار) کنونی نیز معارف حقه الاهی با زبان و بیان عرفانی و در عین حال همگام با امور عقلی و منطقی بیان شود، امکان در آمدن خیل عظیمی از علمای علوم جدید به دایره دین فراهم است.
به همینخاطر، راما کریشنا میگوید: وقتی موجود اعلا را تمثل مینمایم، به این اعتبار که او یک موجود سلبی است که نه خلق میکند و نه حفظ میکند و نه غنایی میبخشد، «براهمان» را فرا میخوانم؛ یعنی خداوند غیرشخصی و هنگامی که او را تمثل مینمایم به این اعتبار که او ایجابی، خالق و حافظ است، «مابا یا کالی» را فرا میخوانم؛ یعنی خدای جدای قائم به ذات را با این حال ایجاد تمایز میان این دو تمثل به معنای تفاوت بین این دو نیست؛ زیرا خدای جدا و غیرشخصی همان موجود مطلق است؛ درست مانند شیر و سفیدی و الماس و درخشندگی؛ بهطوری که امکان تصور یکی بدون دیگری وجود ندارد."