خلاصه ماشینی:
"برای آغاز گفتگو میخواهم از انگیزه شخصی شما،درباره اهمیت پرداختن به موضوع فلسفه فوتبال پرسش کنم؟ واقع امر این است که بازی فوتبال،به منزلهء جزء بسیار کوچکی از زندگی اجتماعی ما در این قرن،براساس خاصیت،میتواند منعکس کنندهء اوصاف بسیاری از جامعه و حیات اجتماعی باشد،درست همان گونه که یک تکهء کوچک آیینهء شکسته نیز به خوبی میتواند خصلت آیینگی یک آیینهء بزرگ را نمایان کند.
بنده نیز برای ترسیم یک چنین چارچوب تحلیلی،بحث خود را از اینجا آغاز میکنم که در حال حاضر جامعهء ما، یا به تعبیر دقیقتر قدرت سیاسی در ایران و هواداران آن،از دو محدودیت بینشی اساسی رنج میبرند:یکی فقدان بینش تاریخی و فهم این حقیقت بنیادین که پدیدارها،علی الخصوص پدیدارهای انسانی،اموری ثابت و لا یتغیر نبوده،ذات جهان و تاریخ همواره در صیرورت و دگرگونی است.
اما در جامعهای که دهها نشریهء مبتذل ورزشی با صدها هزار تیراژ وجود دارد درحالیکه حتی یک نشریهء وزین فکری و نظری دیده نمیشود که من دانشجو و معلم فلسفه بتوانم مباحث نظری،فلسفی، اخلاقی و تربیتی خویش را با مخاطبان خویش در آن،و نه در نشریات سطحی و روزمره،در میان بگذارم،چگونه میتوان از ارادهء معطوف به ارتقای فرهنگ و تربیت اصیل تودههای وسیع جوانان سخن گفت؟ به نظر شما پرداختن به فلسفهء فوتبال تا چه اندازه میتواند به رشد فرهنگی جامعهء ما کمک کند؟ بیتردید،مراد شما از«فلسفهء فوتبال»تفکر جدیتر و عمیقتر در باب فوتبال است،یعنی همان امری که نه در میان بازیگران،نه در میان تماشاگران و نه در میان مدیران و برنامهریزان اجرایی به هیچ وجه دیده نمیشود،و البته در این تفکر عمیق در باب فوتبال و نقش آن در حیات اجتماعی امروز ما،در کنار جامعهء فلسفی کشور،جامعهشناسان، متخصصین تعلیم و تربیت و رهبران سیاسی و دینی نیز میتوانند سهیم باشند."