چکیده:
نگاه «سهروردی» به مقوله «عشق»، نگاهی فیلسوفانه و عارفانه است. وی «عشق»، «حسن»، و «حزن» را سه فرزند «عقل» می خواند، «حزن» و «رنج» را همواره ملازم و همرکاب «عشق» می شمارد و رسیدن به «حسن» و کمال را جز از طریق «عشق» میسر نمی داند.
به تعبیر وی عشق پیچکی را ماند که درخت را در میان می گیرد، رطوبت آن را در خود کشیده، می خشکاند، تن را فانی کرده و جان را بقا می بخشد. در نگاه او «عشق» محبتی مفرط و بیرون از حد است که در مجموعه هستی، سریان دارد و هر موجودی، چه نوری و چه غیر نوری، از آن بهره و نصیبی دارد و این «عشق» است که رابط وجودی، میان موجودات عالم است.
سالک طریق، باید از دو وادی «معرفت» و «محبت» گذر کند و گاو نفس را در پیش پای «عشق» قربانی نماید تا به آب حیات «عشق» رسد و از آن جرعه ای برگیرد. غایت این «عشق» تشبه به خدا و فنای در اوست.
خلاصه ماشینی:
"عشق رطوبت حیوانی را به تاراج میبرد و هوای نفس را قربانی میکند و درخت ملکوتی وجود انسان را شایسته میگرداند تا در باغ حسن الهی جای گیرد و این عشق همان عشق حقیقی است.
روح آدمی پیش از ورود به جهان مادی در عالم مجردات،حسن مطلق و حقیقت زیبایی را بیپرده دیده است و از آن فصل و هجران احساس غم و اندوه مینماید و به سان پرندهای در قفس به شوق پرواز و رسیدن به او بیتابی میکند و این رنجی است که همواره با عشق توأم است.
سهروردی بر این باور است که نفس ناطقه،چون دارای عشق و محبت به اصل و مبدأ خویش است، پس از رهایی یافتن از پراکندگیها،به عالم نور-که سرچشمهء حیات جاودانی است-واصل میگردد(/1ص 915).
وی بر این باور است که نور عالی همواره نور سافل را مقهور خود میگرداند و نور سافل،نور عالی را مشاهدت مینماید و چون انوار عالم وجود فراوان و متکثرند،باید برای هر نور سافل،نسبت به عالی شوق و عشقی باشد.
در خصوص جهاد با نفس و بریدن از تعلقات مادی،اصول کلی زیر را میتوان از«رساله الطیر»استخراج نمود: نخست اینکه این خاکدان برای روح انسن در حکم زندان است؛دوم اینکه روح باید سفری به سوی نور در پیش گیرد؛ سوم اینکه فضل الهی به سالک یاری میرساند تا واپسین رشتههای علایق دنیوی خویش را ببرد و در نهایت،کسی نور الانوار را تجربه میکند که بتواند خود را از زندان عالم ماده رها سازد(/3ص 232)."