خلاصه ماشینی:
"البته برای من شیرینتر این بود که میتوانستم با شما برادران و خواهران که مسئولان ادارهکنندهء مطبوعات کشور هستید و بخش عمدهای از فرهنگ کشور دست شماست و شما سازنده و نقشآفرین آن هستید،از نزدیک به صورت دیدار گفتوگویی ملاقات میکردیم و بیش از آنچه که به شما عرض میکردیم،از شما میشنیدیم،که متأسفانه آن پیش نیامده است.
در چند شمارهء مستمر،یک طنز قوی-البته بعد از کشته شدن امین السلطان بوده است- تعجب کردم!طنز به این خوبی،در نود سال قبل!آن هم یک نویسندهای که خیلی هم معروف نیست!آیا حالا طنز کشور ما به قدر نود سال-از آن وقت-پیش رفته است؟آدم نمیشود قرص بگوید بله!
آیا اینها در دفاع از آزادی صادقاند؟کسی که دورهء اختناق محمد رضایی را تحمل کرده و لب باز نکرده و دم نزده است،حالا در دوران جمهوری اسلامی-که هرکس هرچه میخواهد مینویسد-اگر دم از آزادیخواهی بزند آیا صادق است؟!توجه ندارند که خودشان مکذب خودشان هستند-یک نفری،برای آن که ثابت کند آدم کمحرفی است،یک ساعت استدلال میکرد!!اینها از این قبیلاند-مرتب مینویسند آزادی نیست و نظام را با انواع تهمتها همراه میکنند- متحجر،تنگنظر،یکسو نگر،بیسواد،غافل از مسایل نو،قرون وسطایی،دارای عینک کهنه و تعبیرات ادبی و شعری و به اصطلاح هنری دیگر.
آیا این بیانصافی نیست؟!آنوقت اینها،دیگران رابه تنگنظری متهم میکنند!آنها تنگنظر هستند یا دستگاه؟!این تنگنظری نیست که انسان،از بزرگترین ارزش دوران خودش چنین دفاعی -اغماض کند؟فقط به خاطر اینکه این بسیجی دین دارد و این آقا با دین مخالف است!یا فرض کنید که آن مذهبی است و این آقا میخواهد سر به تن مذهب و مذهبیها نباشد!متأسفانه این طوری است!انسان تأسف میخورد."