خلاصه ماشینی:
"در نمایش سنتی ما،زمان زیادی برای اجرای یک اکت نمایشی،برای انتقال یک احساس،برای برقرار کردن یک ارتباط معنوی یا عقلانی با تماشاگر، صرف میشود و این از حوصلهء تماشاگر امروز خارج است.
ولی مگر تعزیه تعقل و تفکر را نفی میکند؟چرا فکر میکنیم دین با اندیشه سازگار نیست؟در دیگر گونههای نمایش سنتی چطور؟ اگر که ادعا کنیم تقلید ما یک نمایش انتقادی -سیاسی-اجتماعی بوده است،در یک چنین نمایشی باید نظام تعلقی حاکم باشد و در نظام تعلقی تا هر کجا که تیغ عقل ببرد،عقل حرکت میکند و به جلو میرود و میپرسد.
وقتی نمایش سنتی ما در استفاده از تکنیک این همه استعداد دارد؛ چرا نباید به فکر گسترش و امروزینه کردن تکنیکهای آن باشیم؟!جهان امروز جهان دیگری است.
پس امروز استفاده از ماسکهایی که گریم سنگین دارند با ریشهای بلند و موهای بزرگ و رنگآمیزی که چهره دیو یا دیگری را القا کند چه اشکالی دارد؟یا درباره لباس که قویترین رکن طراحی شده در نمایش ایرانی است و با دقت بالایی در طراحی و نقش و رنگ همراه است،چرا ما امروز نتوانیم با این همه پیشرفت هنر و صنعت نساجی و پارچه و نقش و رنگ و طراحی آنها را در خدمت نمایش سنتیمان بگیریم؟در گذشته، منبع نور برای اجرای نمایش،خورشید،شمع، مشعل،فانوس و چراغ نفتی بود؛که در آن زمان همهء اینها به خدمت نمایش سنتی گرفته میشد.
از منظر شما این حفظ و حراست به چه صورت باید انجام گیرد؟ برای جلوگیری از فراموشی،نابودی و از میان رفتن نمایشهای سنتی،به سازمانی نیاز داریم که بتواند هنرهای نمایشی سنتی را حفظ و حراست، و به صورت موزهای نگهداری کند."