خلاصه ماشینی:
"حال باید پرسید تئاتر(در کلیت آن)و نمایشنامه به عنوان بخشی از تئاتر،در برخورد با پدیدهای به نام«جنگ»چگونه عمل میکند؟ در اینجا منظور از نمایشنامه،نوعی نوشتار ادبی است که دارای نظامی فکری است و نوعی گفتار و فرم و روشی از تفکر شده است که با پدیدهها برخوردی ادبی دارد.
اما این دو نظام فکری به عنوان دو روش نگاه، به پدیدهای به نام جنگ در اثر تولیدی و نوشتار ادبی(نمایشنامه)چگونه بازتاب مییابد؟ جنگ برای انسان پدیدهای عام و کلی است.
تئاتر،بهطورکلی و نمایشنامه بهطور خاص، سعی بر آن دارد تا انسان واقعی را در زمان و مکان و موقعیتی واقعی نشان دهد(واقعیت داستانی-متنی)آیا دستگاه فکری که برای هر پدیده تعریف و پیش فرضی واحد دارد، میتواند انسان را در تمام ابعاد آن نشان دهد؟ این نوع تئاتر آیا بیش از آنکه تئاتری انسانی باشد ایدئولوژیک نیست که انسان را تهی از تنوع میخواهد و میبیند؟آیا در جامعهای که تئاترش به سراغ دادههای یقینی دربارهء انسان میرود و این تعاریف و دادهها را به شکلی دستوری از تئاتر خواستار است،اینجامعه به تئاتر نیازمند است؟ باوجوداین،میتوان گفت که ما و نمایشنامههای ما،وقتی در برابر پدیدهای به نام جنگ-جنگی هشت ساله با تمام ابعاد و فراز و نشیبهایش قرار میگیرد که تمام مردمان آن کشور،جنگ را با گوشت و پوست و خون دریافتهاند-با کدام دستگاه فکری به این پدیده نگریسته است؟آثار موجود سالهای رفته و نیامده قضاوتی است بر رویکرد نویسندگان ما نسبت به جنگی هشت ساله که از آن ماست و سالها با آن عجین بودهایم."