چکیده:
نظریات گوناگونی دربارة «ارتباط دوسویة انسان و خداوند» ارائه شـده اسـت . بر اساس برخی دیدگاهها، انسان موجودی ذیحـق و تنهـا مقیـد بـه محـدودیت هـای خودساخته در حوزة زندگی اجتماعی و سیاسی است و خداوند حق تکلیف دهـی و محدودسازی آزادی بشر را ندارد. درمقابل ، انسان از منظـر قـرآن کـریم ، مکلـف بـه تکالیف سیاسی خداونـد اسـت . هـر دو دیـدگاه بـر گروهـی از مبـانی خداشـناختی ، انسانشناختی ، معرفت شناختی و جامعه شناختی استوارند. در ایـن مقالـه بـا اسـتفاده از مبانی خداشناختی قرآنی ، ضمن اشـاره بـه نقـد دیـدگاه اول، دیـدگاه تکلیـف منـدی سیاسی بشر از منظر قرآن کریم تبیین می شود.
خلاصه ماشینی:
"به خلاف نظریه های «محوریت حقوق طبیعی انسـان » بـر مبنـای صـفت مالکیـت ، مالک می تواند هر نوع تصرفی در مملوک خود بکند و غیر او چنین حقی ندارد و ایـن ، یکی از ادراکات قطعی و بدیهی عقلی است که کسی که مالـک نیسـت و از مالـک نیـز اجازه ندارد، عقلا هیچ گونه حق تصرفی برایش روا نیست (مصـباح یـزدی ، ١٣٨٢، ج١، ص١٠٤)؛ بنابراین انسان به عنوان مملوک حقیقی الهی ـ در برابر خـدای مالـک ـ فقـط مکلف است ؛ با این توضیح که خاستگاه حقوق بشر در اندیشة فلاسفة حقـوق طبیعـی ، تنها انسان بودن انسان و منافع مادی اوست و معنای مشروعیت مردمی حکومـت ، فاقـد حق بودن خداوند، حق نداشتن خداوند برای دخالت و ایجاد نظـام حقـوق و تکـالیف اجتماعی و سیاسی است ؛ درحالی که کسی می تواند حقوق را عطـا کنـد کـه مالـک آن باشد و طبیعت یا انسان ، مالک چیزی نیست و این نگره در تعارض با مبـانی قرآنـی و «حقوق الهی » ناشی از صفت مالکیت حقیقی خداست .
آیت الله جوادی با نقل آیات دال بر مالک نبودن انسان به خود، در مـورد افـراد دیگر نتیجه می گیرد اگر انسان ، به آنچه کاملا در اختیار اوست ، مالک نیست ، بـه دیگـر موجودات به طریق اولی نمی تواند احساس مالکیتی داشته باشد و انسـان بـرای برقـراری ارتباط با آنها نیز نیازمند اذن الهی است ؛ چون در بقیة امور بر خلاف هویت انسان حتی توهم مالکیت وجود ندارد و خیال بی پایة استقلال تصـرف در آنهـا هرگـز راه نـدارد و چون هر حکومتی بر اعمال انسان ها دست کم در نوع اجتمـاعی آن و در تنظـیم روابـط اجتماعی انسان ها تصرف دارد، باید برای تأمین غرض شریعت و اخذ اذن پروردگار بـه شکلی ضروری با دین هماهنگ باشد (همان ، ص١٤٢ ـ ١٤٣)."