خلاصه ماشینی:
"اما روشن است که حل مسائل فلسفی با تکیه بر مشاهدات تجربی، امکانپذیر نیست و مسالهای که ما در این جا به دنبال آنیم نحوه ارتباط نفس و جسم و نفس و عالم ملکوت است که از دسترس تجربه حسی خارج است و به راحتی میتوان وارد مراحل فوق شد و رابطه انسان را با نظریه روحانیهالحدوث بودن نفس هم، چنین توضیح داد، که روح میتواند دارای قوای متعددی باشد ولاکن به علت تعلق به بدن و نقص در آلات مادی خود (یعنی بدن و مغز) در ابتدا امکان بروز آن قوا برای او نیست و اینکه نفس برای ظهور قوای خود، نیاز به سلامت بدن دارد مطلبی است که مورد پذیرش خود صدرالمتألهین هم هست.
اما نکتهای که ماند اینکه انتساب نظریه جسمانیه الحدوث بودن نفس به اهل عرفان تا چه حد صحیح است، که بررسی مفصل این مطلب مجال دیگری میطلبد اما آنچه اجمالا میتوان بدان اشاره کرد اینکه منظور مولانا از مردن از جمادی و نامی شدن و بقیه مراتبی که ذکر میکند، بیان سیر طبیعی به وجود آمدن انسان در این دنیا و مطرح نبودن مرگ برای اوست، نه مساله جسمانیت الحدوث بودن روح، چون در جای دیگر به اینکه جسم و روح موقتا همراه شدهاند، تصریح دارد: در ترازو جو رفیق زر شده است نی از آنکه جو زر جوهر شده است روح قالب را کنون همره شده مدتی سگ حارس درگه شده آلت اشکار خود جز سگ مدان کمترک انداز سگ را استخوان و در جایی دیگر ناریان و نوریان را دو رشته مجزا از هم میداند که معلوم میشود آنجا که میگوید متحد بودیم و یک گوهر همه نظرش به سابقه انسان در عالم عقل است و الا در مراحل بعد، قبل از دنیا ارواح به ناری و نوری تفکیک شدند."