خلاصه ماشینی:
"چنین به نظر میآید که«سارا کیت»جنها را بیشتر از همنوعانش به خودش نزدیک احساس میکند و به همین دلیل رفتار و عادات خودش عین همان جنهای فقیری است که در آشغالدانی حیاط پشتی خانهشان زندگی میکنند،در هر حال،عارضهی«فقر»در زندگی«سارا کیت»و جنها کاملا آشکار و برجسته است،زندگی جنها قرینهای از زندگی خود او به شمار میرود،او از طریق این واسطه و مدیوم چگونگی زندگی و دنیای خودش را برای«هیلاری»بروننمایی میکند: «از طرفی هیلاری که ناگهان چشمش به سارا کیت میافتاد،متوجه میشد او هر وقت فکر میکند کسی او را نمیبیند،یک مشت توت از درخت حیاط به دهانش میریزد،معمولا چند برگ نعناع خودرو که نزدیک ایوان عقبی سبز شده بود،توی دهانش میگذاشت و با سر و صدا میجوید.
طرح یا پیرنگ اثر بسیار هوشمندانه و هنرمندانه است،«جانت تیلور لیسل»دو دنیای واقعی و تخیلی را همارز و با هم و متأثر از هم پیش میبرد و هر کدام را برآیند اجتنابناپذیری از دیگری نشان میدهد،به دلیل طرح منسجم داستانش، حتی برای جزئیترین دادههای اثر دلیل و منطقی خاص وجود دارد،به عبارتی،تخیل به عنوان یکی از خصوصیات و صفات پدیدههای واقعی کاربری پیدا کرده است و همواره واقعیتها بهطور همزمان با تبیین جنبههای سوبژکتیو(ذهنی) و ابژکتیو(عینی)تعریف میشوند و این یکی از زیباترین و گیراترین جنبههای داستانی رمان«دیدار با جنها»ست که از لحاظ روانشناختی هم ویژگیهای ذهنی دو دختر نه ساله و یازده ساله را به خوبی نمایان میسازد: «سارا کیت پوست ضخیمی داشت،اما نه به دلیلی که«یک شبهجن»بود،بلکه به این دلیل که خود یک جن بود."