چکیده:
کونگ در سال 1997،کتاب"اخلاق جهانی برای سیاست جهانی و اقتصاد جهانی"را به رشتهء تحریر درآورد و در آن،دیدگاههای رایج علم سیاست(واقعگرایی و آرمانگرایی)را به چالش و نقد کشید.وی با نفی جدایی سیاست از اخلاق،بر تقدم اصول اخلاقی برحقوق تأکید کرد.به نظر هانس کونگ،برخیاز فیلسوفان برآنند که یک اجتماع جهانی اولیه در مورد مباحث اخلاقی،غیرممکن است زیرا تنها اخلاقهای منطقهای وجود دارند.از اینرو،این فیلسوفان خود را در جایگاه آکادمیک و محیط پیرامونی آن محبوس میکنند و جهان را باتمامی چالشهای عصر ما وامیگذارند.و برخی دیگراز فیلسوفان از یک تکثرگرایی بنیادین دفاع میکنند که به شیوهای«پست مدرن» مدعی برخورداردی از«حقیقت،عدالت و انسانیت بهطور متکثر»است.اما گروه سومی نیز از فیلسوفان،ازجمله هانس کونگ در مقام فیلسوف دین و الهیدان،وجود دارند که بیان میکنند شاید چیزیکه بهگونهای مشترک مورد توافق باشد و ارزش و روشنسازی را داشته باشد،یعنی چیزی بهمانند معیارهای اخلاقی جهانی حتی در میان انسانهایی که از ادیان،فرهنگها و ملل مختلفی برخوردارند،وجود داشته باشد.این مقاله،ترجمه فصلی از کتاب فوق است که در آیندهای نزدیک منتشر خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"University Press اخلاق جهانی به مثابه مبنانی جامعه جهانی آیا اجماع اخلاقی-توافق در مورد رویکردها،معیارها و ارزشهای خاص-بهعنوان مبنایی برای جامعه جهانی که در حال شکلگیری است،توهمی عظیم و زیبا نیست؟باتوجهبه تفاوتهایی که هماره میان ملل،فرهنگها و ادیان وجود داشته است؛باتوجهبه گرایشها و روندهای اخیر در میان ملتها برای اینکه ازلحاظ فرهنگی،زبانی و دینی،خود را مطرح کنند؛حتی با توجهبه عقلگرایی فرهنگی،تعصب زبانی و بنیادگرایی دینی،آیا تصور نوعی اجماع اخلاقی اساسا ممکن است،چهرسد به اینکه در سطح جهانی ممکن باشد؟اما میتوان در جهتی مخالف نیز سخن گفت:دقیقا باتوجهبه این وضعیت طاقتفرسا،نوعی اجماع اخلاقی ابتدایی،ضروری است.
والتسر براهین سودانگارانه را بهعنوان مبنای ناکافی برای تعهدات هنجاری در نظر میگیرد اما به شیوههای عقلانی و انتزاعی آن را بیان میکند: -در یک سو،جان راولز قرار دارد که اصول اخلاقی را از اصول کلی عدالت که بهعنوان انصاف فهمیده میشود استنتاج میکند اما بهطور دلبخواهی آنها را از موقعیتها و زمینههای انضمامی بیرون میکشد:تنها یک ایدهء بسط یافته از عدالت برای رولز این امر را ممکن میسازد که ایجاد یک صورتبندی از حق و عدالت را مورد بازنگری قرار دهد که میتواند در مورد اصول و معیارهای قانون بینالمللی و روابط بینالمللی به کار گرفته شود.
اما آیا در اینجا روشن نیست که واقعا دوگانهانگاریای میان یک اخلاق حداقلی یا حداکثری وجود ندارد،بلکه در اینجا ما با طیفی مواجه هستیم که درجات متفاوتی از واقعبودگی را نشان میدهد که باید باتوجه به اجماع میان مردم ادیان، فرهنگها و ملل مختلف مورد پژوهش قرار گیرد؟ -والتسر به درستی حقیقت و عدالت را بهعنوان ارزشهای اخلاقی ابتدایی معرفی میکند."