چکیده:
اصل امامت که از اصول بیبدیل شیعه است و در ادامهء نبوت و از مسائل علم کلام شمرده میشود،نشان از خاستگاه کلامی سیاست دارد.فلسفهء امامت که روشنگر نظام اجتماعی اسلام و توجه آن به ابعاد وجودی انسان و سعادت حقیقی بشر در دنیا و آخرت بیانگر حکمت جهانی بودن اسلام است،بهطور مستقیم با سرنوشت حکومتها،مشروعیت و جایگاه مذهبی-سیاسی آنها گره خورده است و این امر حاکی از ظهور سیاست در علم کلام است که میتواند از آن به کلام سیاسی تعبیر کرد.امامت،تداوم پیوند دین و سیاست و تحقق حاکمیت خدا در زمین و مشروعیت خلافت انسان است.حکومت دینی،قائم به امام است و اطاعت از امام نیز حتمیت و ضرورت مییابد تا زعامت سیاسی امام در جامعه تحقق یابد؛هرچند پذیرش این زعامت از طرف مردم تأثیری در ماهیت امامت و مرجعیت دینی امام که منصوص از طرف خداوند است ندارد؛زیرا مشروعیت امام به نصب از سوی خداوند است و شرط این مشروعیت،عصمت است تا غرض از نصب امام که اطاعت و انقیاد کامل است،حاصل شود.ازاینرو امامت،از زندهترین درسهای کلامی است که در هر عصر و زمانی با رویکردها و پیامدهای مختلف مواجه بوده است.تبیین جایگاه امامت در علم کلام،در شناسایی این پیامدها سهم بسزایی دارد.
The principle of imamate، as the continuity of prophethood، is the preeminent principle of the Shias. The latter envisage imamate to be properly theological، and thereby as prefiguring politics. The philosophy of imamate delineates the Islamic social order، and the fact that it includes man’s existential dimension not only guarantees his worldly and otherworldly felicity، but explains the wisdom behind the universality of Islam. Imamate directly pertains to the nature of governments، their legitimacy، as well as their politico-religious status—alluding to the reality that politics arises from theology and can، on that account، be called political theology. Imamate is the continuity of the bond engendered between religion and politics and is the realization of God’s kingdom on earth as well as the legitimacy of man’s vicegerency of God. Religious rule is contingent upon the Imam، while obedience to the Imam becomes necessary so as to bring about the realization of his political leadership of society. The acceptance of this leadership by the people does not in any way affect the nature of imamate and the religious authority of the Imam—something which is a divine appointment. This is because the legitimacy of the Imam is contingent upon him being appointed by God and is conditional upon him being infallible; the latter is so that the goal for such appointment، which is complete obedience and following، can be achieved. Hence it becomes evident that imamate is one of the most pertinent topics of theology، and that it gives rise in every age to different consequences. Determining the place of imamate in the realm of theology has a decisive role to play in delineating these consequences and results.
خلاصه ماشینی:
"اصل امامت که از اصول بیبدیل شیعه است و در ادامهء نبوت و از مسائل علم کلام شمرده میشود،نشان از
امامت به عنوان اصلی از اصول دین مشروعیت حکومت را تضمین میکند و این به معنای
کلام بیرون میآید و براساس،سیاست،در خود کلام شکل میگیرد و این سیاست نیز قعل الهی است.
(القواعد و الفوائد،ج 2،ص 381 و ص 441) نظام سیاسی شیعه،نظام آرمانی است که رهبری آن را امام معصوم بر عهده دارد و
نظام سیاسی و هدایت جامعه اسلامی بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله برگزیده است.
در علم کلام این موضوع به صورت لزوم اطاعت از پیامبر و امام و جانشین آنان بحث
اطاعت از امام نیز واجب و لازم است و وظیفهء مردم در برابر حاکمیت مشروع امام،اطاعت
الهی،یعنی اطاعت از دین الهی که اطاعت از امام نیز همراه آن است.
از نظر امامیه،با اینکه ارسال رسل و نصب امام بر خداوند واجب است و اطاعت از
پیامبر و امام نیز بر مردم واجب است،وجوب نصب از طرف خداوند به معنای تحمیل
حکومت پیامبر و امام بر مردم نیست؛بلکه خداوند حجت را بر مردم تمام کرده است و از
امامت نزد شیعه یک منصب و مقام الهی است که وظیفهء آن پس از پیامبر صلی الله علیه و اله،تداوم
بنابراین امامت لطفی از جانب خداوند است و چنین لطفی بدون عصمت ممکن نیست.
سبحان باز میگردد و جزو اصول دین است و علم کلام عهدهدار آن؛اما چون پذیرش امام
خداوند تعیین کرده و این مسئله در علم کلام اثبات شده است،بر امام واجب است که این"