خلاصه ماشینی:
"وقتی انسان خود را در مقابل قراردادی مییابد که بموجب آن،هستی و دارائی یکطرف بطور تام و کامل بطرف دیگر قرارداد انتقال داده میشود،بدون اینکه عوضی و جبرانی برای منتقل در نظر گرفته شده باشد،میتواند بداهة و بدون ترس از اشتباه ادعا کند که چنین قراردادی بفرض انعقاد از نظر حقوقی معتبر نیست.
مقدماتی که از آنها هابز عقیده اساسی خود را استنتاج میکند،عبارتند از: «انسان بطبیعت اجتماعی نیست:وی برای تشکیل مجتمع ساخته شده ولی نه بوسیله طبیعت بلکه بواسطهء دیسیپلین»؛انسان طبعا خودخواه است و تنها در پی نفع شخصی بوده نسبت بمنافع دیگران بیعلاقه میباشد.
چنین قیدی،اگر منطقی بودن سیستم ویرا تأمین میکند،در عوض،ثبات توافق فرضی را از میان میبرد و آنرا لغو و پوچ میسازد؛و البته وقتی ارزش خارجی قرارداد از بین رفت حقوقی که بر روی آن بنا نهاده شده نیز در هم ریخته بروابط عملی ساده یا دستورات خودسرانهء تقلیل مییابد که جز قدرت فرد حد دیگری برای آن متصور نیست.
اسپینوزا،با توجه بمقدماتی که خود میچیند،از این نظریه دفاع میکند که دولت از این جهت قدرت خود را بر افراد تحمیل مینماید،که قویترین تشکیلات است و اقتدار او تا حدی مشروع است که توانائی تحمیل خود را دارد و از این موضوع چنین نتیجه میگیرد: دولت را یارای آن نیست که حدی برای آزادی فکر و عقیده قرار دهد،نه از جهت عدم امکان حقوقی یا عقلی بلکه بسبب عدم امکان مادی،چه فکر طبیعة چیزی نیست که بتوان آنرا تحت فشار قرار داد؛نتیجة آزادی آن از این جهت است که امکان تعدی و تجاوز نسبت بآن نیست."