چکیده:
مارکسیسم ساختاری آلتوسر در واکنش به دو تفسیر از مارکس،و بازخوانی او بسط یافته است.آلتوسر نخست در برابر رهیافت مارکسیسم ارتدکس ایستاد و از ان انتقاد کرد؛دومین رهیافت مورد انتقاد آلتوسر،مارکسیسم هگلی و حلقهء فرانکفورت است. او تلاش کرد نظریهء مارکسیستی را هم از جبرگرایی اقتصادی و هم از رهیافت انسانگرایانهء لوکاچ و حلقهء فرانکفورت برحذر دارد.تلاشهای آلتوسر برای فرار از تقلیلگرایی نظریهء مارکسیستی،تا حدودی موفقیتآمیز بود؛اما چرخش آلتوسر بیشتر درون پارادیمی بود و از نظر ماهوی نظریهء مارکسیستی را از محدودیتهای بنیادی در عرصههای هستیشناسی،معرفتشناسی،انسانشناسی و روششناسی نجات نداده است.در این نوشتار،برآنیم تا نظریه و بنیادهای نظری نظریهء اجتماعی آلتوسر را ارزیابی کنیم و کجتابیهای اساسی آن را برملا سازیم.
The structural Marxism of Althusser has been developed in reaction to two kinds of interpretation of Marx and his reading. Althusser first confronted against the method of Marxism orthodoxy and raised an analytical criticism about it; the second method which has been the object of criticism by Althusser was the Hegelistic Marxism and the circle of Frankfurt. He tried to give a tip-off in regard to the theory of Marxism، the theory of economical determinism، and the humanism method of Lucas as well as the circle of Frankfurt. The effort of Althusser in regard to the reductionism of Marxism theory was successful in a certain degree. However، his modification was mostly internal and has not saved the essence of the theory of Marxism in its fundamental boundaries in the field of ontology، epistemology، anthropology، and methodology. In this piece of writing we tried to reveal the assessment and the fundamental points related to the view and the bases of the theory in regard to the sociological view of Louis Althusser.
خلاصه ماشینی:
"این مناسبات از یک سو میان عاملان و ساختارها با یکدیگ نیست،بلکهم میان خود ساختارهاست و از سوی دیگر،نکتهای که آلتوسر بر آن تأکید دارد این است که باید به جوامع از نظر مناسبات بین ساختارها نگریست نه یک جوهر و روش بیان آن»؛04به این معنا که او تعیینکنندگی یک جوهر را که در بیان مارکسیسم ارتدکس،اقتصاد جوهری است که تمام موقعیتهای اجتماعی دیگر را به وجود میآورد،قبول ندارد.
نظریهء ایدئولوژی او به رغم اینکه جایگاه اولیهء خود را از دست داده است،اما به دلیل اینکه هنوز یکی از منابع الهام و نقطهء عزیمت مهم در چرخش به سوی جامعهشناسی فرهنگ است،اهمیت دارد.
دومینیک استریناتی دربارهء موجودیت مادی ایدئولوژی از دیدگاه آلتوسر میگوید: آلتوسر با این ادعا که«ایدئولوژی موجودیت مادی دارد»،دوباره بین نگرش خود و دیدگاههای دیگر که در بالا به آن اشاره شد تمایز قائل میشود:زیار هردو به این نظر بستگی دارند که ایدئولوژی صرفا به عنوان یک مجموعهء خیالی عقاید در ذهن مردم وجود دارد.
مارکس،از این جهت لااقل یک ویژگی خوب دارد و آن اینکه انسان را موجود خلاق و دارای اراده میداند که اگر به خودآگاهی برسد،میتواند خود را از سلطهء نظام سرمایهداری برهاند؛اما آلتوسر این جنبهء از اندیشه مارکس را نیز با خود ندارد.
او در این تقسیمبندی مانند بسیاری از جامعهشناسان کلاسیک، به ویژه کنت سخن گفته است؛با این تفاوت که کلاسیکها در تقسیمبندیشان گفتمان علمی را ویژگی خاص دورهء مدرن میدانستند؛اما آلتوسر هردو گفتمان علمی و ایدئولوژیک را در جامعه مدرن و در نظام سرمایهداری تشخیص داده است؛اما شباهت آلتوسر با مارکس در این است که هردو ایدئولوژی را آگاهی کاذب و غیر علمی میدانند."