چکیده:
پژوهش حاضر به تبیین و نقد یکی از دیدگاههای غیرواقعگرایانه و بسیار تازه در زمینة ماهیت گزارههای دینی میپردازد. «الاهیات پستلیبرال» رویکرد الاهیاتی جدیدی است که با هدف ایجاد وحدتگرایی دینی و توجیه معرفتی پلورالیسم دینی ظهور یافته است. پرسش اصلی این است که الاهیات پستلیبرال چه تحلیلی در قبال ماهیت گزارههای دینی ارایه میکند و چگونه این تحلیل را در جهت وحدتگرایی و پلورالیسم دینی به کار میگیرد؟ نویسنده ابتدا کوشیده است، با تمرکز بر دیدگاههای جرج لیندبک – مهمترین شخصیت این گرایش الاهیاتی ـ به تبیین نگرش غیرواقعگرایانة زبانی ـ فرهنگی پستلیبرال و نقش آن در وحدتگرایی بپردازد، سپس، با رویکرد تحلیلی به بررسی و نقد این شیوة جدید پرداخته است.لیندبکلیندبکلیندبکلیندبکلیندبک
The present study explains and reviews one of the nonrealistic and very new views on the nature of religious propositions. The "post liberal theology" is a new theological approach emerged with the purpose of creating religious unity and epistemological justification of religious pluralism. The main question of this study is the following: "what analysis on religious proposition does the post liberal theology present and how does it apply this analysis in religious unity and pluralism?" The writer has firstly tried to focus on the views of George Lindbeck، the most important figure in this theological approach، to explain the nonrealistic post liberal linguistic-cultural attitude and its role in unity. It then uses an analytical method to investigate and criticize this new method.
خلاصه ماشینی:
"برداشت رویکرد سنتی و گزارهای از ادیان و آموزههای دینی بهمنزلة گزارههای حقیقی است که بیانگر واقعیتهای خارجیاند؛ برداشت رویکرد تجربی ـ بیانی لیبرال از ادیان و آموزههای دینی نیز بهمنزلة نمادهایی است که بیانگر احساسات، نگرشها و تجربههای درونیاند؛ ولی در رویکرد فرهنگی ـ زبانی، ادیان نه گزارههای حاکی از واقعیتاند و نه نمادهای تجربی؛ بلکه همانند زبان یا فرهنگ، کل زندگی و رفتار اجتماعی انسانها را آموزش میدهند؛ یعنی بستری را فراهم میکنند که تحت تأثیر آن، شیوة زندگی، رفتار، عبادت، تجربه، نگرش و همة ابعاد وجودی انسان، بهصورت طبیعی شکل میگیرد.
وقتی گزارههای دینی صریحا بر حقیقت داشتن مدلول خود تأکید میکنند و در برابر کافران هرگونه تردید را مردود اعلام میکنند، و یا آنگاه که از امور واقعی حکایت میکنند که در جهان واقع شدهاند و ما به روشنی آنها را تجربه میکنیم و در زندگی اعتقادی و رفتاری خود آنها را به کار میبریم، آیا این آموزهها در مقام بیان صرفا کاربرد آنها در زندگیاند و هدف اصلی آنها، نظم و نسق بخشیدن به زندگی انسانی است؟ زمانی که (برای مثال) قرآن کریم دربارة توحید خداوند میگوید: «قل هو الله احد» (توحید: 1)، از یک حقیقتی خبر میدهد که حتی اگر (بر فرض) هیچ کاربردی هم نداشته باشد دلالت این گزاره بر حقیقت توحید، برای مخاطبان روشن است.
67 نکتة دیگری که شایان ذکر است، این است که انسانها حاضر نیستند به امری معتقد شوند که واقعا تحقق ندارد؛ بنابراین، به صاحبان رویکردهای کاربردی به دین (از جمله لیندبک) باید یادآور شد که آموزههای دینی حتی تأثیر ابزاری خود را از مطابقت آنها با واقعیت میگیرند؛ یعنی اگر اعلام شود که خداباوران تنها باید به آموزهها ایمان بیاورند و دغدغة معرفتی دربارة آنها نداشته باشند، آنها هیچ مسئولیتی در برابر آموزهها از خود نشان نمیدهند."