چکیده:
از جملهء کتب مرجع،آنچه امروزه برای اهل زبان و ادب ضرورتش مسلم است،وجود فرهنگ لغت جامعی است که همهء کلمات فعال و زنده،و حتی واژههای متروک و مهجور زبان فارسی را شامل باشد.بدیهی است که این کار بزرگ،به مقدماتی نیازمند است و از آن مقدمات،فحص و استقصای تام در همهء آثار شناخته شدهء گذشتگان،با شیوه و تأملی دیگر است،به گونهای که کلمات به خوبی شناسانده شوند و معنی دقیق آنها در دورهء رواج و تداول و تغییر و تطورشان در طول تاریخ معلوم گردد. مقالهء حاضر که نتیجهء جست و جو در لغات نادر آثار خواجوی کرمانی(د:750 ق) است با عرضهء نمونههای نویافتهای از لغات خاص او نشان میدهد که برای تدوین فرهنگ جامع و شاملی که بخواهد پرسشهای علاقهمندان به زبان فارسی و تاریخ آن را پاسخ دهد،تنظیم فرهنگی اختصاصی برای هر یک از مؤلفان و شاعران گذشته در حد ضرورت است.
خلاصه ماشینی:
"02 شمعی در آثار خواجو بارها به کار رفته است،از جمله: در رخ شمعی خواجو چو نظر کرد طبیب گفت شد روشنم این لحظه که صفراست تو را (همو،دیوان:971) چهرهء شمعی به میافروخته خورده کباب از جگر سوخته (همو،روضة الانوار:41) «شمعی»با این معنی در دیوان کمال خجندی(ص 257 و 868)نیز آمده است: هر شبی خاک درت از گریه پر خون میکنم چهرهء شمعی به آب دیده گلگون میکنم کار اشک از چهرهء شمعی به عکس افتاده است عکس باشد پیش مردم آب بر بالای کاه12 در ابیات دیگری از خواجو،علاوه بر معنی پیش گفته برای«شمعی»،معنای دیگری مانند«موم اندود،مشمع»نیز قابل تصور است: چرخ را در کنف جود تو از خسرو شرق هر سحر پیرهن شمعی والا22مرسوم (خواجوی کرمانی،دیوان:77) جام نوشین نوشم و ساغر نبینی در کفم دلق شمعی پوشم و کسوت نیابی در برم (همان:98:از زبان شمع) در بر قبای شامی پیروزهگون چون ماه بر سر کلاه شمعی زرکش32چو آفتاب (همان:581:در توصیف معشوق) 6.
دیدمش دی بر سر گلبار و گفتم راستی سرو در گلبار نبود ور بود نبود چنین (خواجوی کرمانی،دیوان:674) این کلمه در متون دیگر شواهدی دارد: فرید احول اصفهانی از شاعران قرن هفتم: فزون کن قوت و قوت را ز یاقوت روان اکنون که شد گلبار گلنار و گلشن یاقوت رمانی (اصفهانی،دیوان:202) تاریخنامهء هرات: نوروز باز قاعدهء کار گل نهاد بر سمت باغ رستهء بازار گل نهاد از آستین نافه برون کرد باد سنگ آورد زیر دامن گلبار گل نهاد72 (الهروی،تاریخنامهء هرات:036) از این بیت عبد الطیف خان تنها،شاعر ظاهرا اصفهانی نیز همین معنی بر میآید، وی در دلتنگی خود از هند میگوید: کی به هند از هوس سیر صفاهان تنها زخم پر خون دلم کوچهء گلبار نبود82 پینوشتها -------------- (1)."