خلاصه ماشینی:
"ازخانۀ پدری به اجتماع حزب گریختن،از آن به خانه شخصیو زنم سیمین دانشور است که میشناسید؛اهل کتاب وقلم و دانشیار رشتۀ زیباییشناسی و صاحب تألیفها وترجمههای فراوان و در حقیقت نوعی یا و یاور این قلم کهاگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم درآمده بود.
مبارزهای که میان ما از درونجبهۀ ملی با حزب توده در این سه سال دنبال شد به گمانمن یکی از پربارترین سالهای نشر فکر و اندیشه و نقد بود.
غرضم ازچنین کاری نوشناختن خویش بود و ارزیابی مجددی ازمحیط بومی و هم به معیارهای خودی؛-اما به هر صورتاین رشته هنوز هم دنبال میشود و همین جوریها بود که آنجوانک مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگو آن سیاست بازیها سر سالم به در برده،متوجه تضاد اصلیبنیادهای سنتی اجتماعی ایرانیها شد با آنچه به اسم تحولو ترقی و در واقع به صورت دنبال روی سیاسی و اقتصادی ازفرنگ و امریکا دارد مملکت را به سمت مستعمره بودن میبردو بدلش میکند که به مصرف کنندۀ تنها کمپانیها و چهبیاراده هم.
» امروز سالهاست آقا معلم ادبیات که قرار بود هزار تاپاسخ برای هزار سئوال بچههای کلاس خود داشته باشددر گوشهای از مسجد فیروزآبادی ری خفته است؛از آنکلاس اما هستند بچههایی که هنوز خاطره آقای معلم پرجنب و جوش ناآرام انشا و ادبیات را که به هنگام گوش کردنانشای بچهها در کلاس را میبست و پشت یکی از میزهامینشست و وقتی درس میداد از شوری انقلابی برایشانحرف میزد را شفاف در خاطره دارند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) دستنوشتهها ید محمود گلاب درهای: جلال یه گوله آتیش بود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)بهروز محمد بیگی: کلام دربارۀ شخصیت جلال آل احمد که جهانیست در واقع،قاصر است."