چکیده:
بیتردید رنه دکارت،فیلسوف فرانسوی،یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین چهرهها نه تنها در فرایند سیر تاریخی فلسفه غرب،که بر تمدن دوران جدید آن دیار است.ازاینرو،فهم فلسفه و تمدن نوین غرب بدون شناخت اندیشمندی چون او کامل نخواهد بود.از طرف دیگر، رنسانس نیز دوره نضج گرفتن مدرنیته غربی است و گوهر آن نیز انسانگرایی یا اومانیسم است.در این دوره،نردبانی که در سدههای میانه،رو به«آسمان»بود معکوس شد و بر«زمین» گذاشته شد.بررسی اندیشه دکارت و اومانیسم دوره رنسانس نشاندهنده وجود همخوانیها و همسخنیهایی بین این دو است.انگاره نوشتار حاضر آن است که گرچه دکارت خود را یک اومانیست نمیدانست ولی در فلسفه او جنبههای اومانیستیای هست که ریشه در اومانیسم رنسانس دارد و در اموری چون سوبجکتیویسم دکارتی،تردید در حجیت قدما،اصالت عقل، توجه به تفسیر ریاضی و مکانیکی جهان خود را نشان میدهد.در نوشتار حاضر برای تبیین هر چه بهتر بحث،پس از اشاره به مفهوم،اهمیت و شاخصههای رنسانس و اومانیسم آن،این همسخنیها بررسی خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"مروری بر تاریخ غرب از سدههای میانه تا عصر حاضر نشاندهنده آن است که دوره رنسانس در سیر تحول تمدن و تفکر مغرب زمین و از جمله در فلسفه این دیار،نقشی سرنوشتساز داشته است؛چرا که تحولات چندجانبهای که در حوزه عمل و اندیشه انسان غربی پدید آمد تحولاتی مبنایی و در نوع نگاه او به انسان و جهان بود.
سالها بعد بود که اندیشه و شخصیت دکارت اندک اندک شهرت خود را باز یافت و جایگاهی را پیدا کرد که تا به امروز حفظ شده است(دورانت، 8431:476/5-386؛برای گزارشی از زندگی و سیر تحولات شخصیتی و فلسفی دکارت بنگرید به: (Rodis-Lewis,1992:21 57) چرا دکارت؟ با نزدیک شدن دوره رنسانس به پایان خود و شروع عصر جدید،کمکم اومانیسم این دوره،خود را به حوزه اندیشههای نظری و تفکرات فلسفی نزدیکتر کرد.
روشن است که این مطلب ضربهای بزرگ بر تفکر اسکولاستیکی قرون وسطی، و نوعی همسخنی و همراهی با اندیشه عصر رنسانس و اومانیسم آن است؛چرا که وجه غالب تفکر قرون وسطی و اسکولاستیک،آن است که عقل باید تابع نقل باشد و فهم افراد نیز تا جایی پذیرفته است که مخالف کتاب مقدس نباشد،لکن در رنسانس،و فضای اومانیستی آن، عقل استقلال بیشتری پیدا کرده و به خود اجازه میدهد در قلمروهای گوناگون وارد شده و اظهار نظر نماید."