خلاصه ماشینی:
"وی تلاش میکند وحی و نبوت را، همانگونه که فارابی ضرورت وجود فیلسوف و فلسفه را مستدل کرده بود، از نظر فلسفی مبرهن کند، البته با این فرق که به نظر او پیامبران هیچ نیازی به توانایی نظری قبلی برای انتقال به وضعیتی که در آن بتوانند از عقل فعال (عقلی که در پیشگاه آن فیلسوف همه چیز را در نابترین صورتش دریابد) الهاماتی دریافت کنند، ندارند.
اما اختلاف او با فارابی در این است که او: الف) سعادت آدمی را نه در زندگی اینجهانی، بلکه در حیات پس از مرگ میداند؛ ب) استعدادی خدادادی و قابلیتی اخلاقی در خود شخص پیامبر را ضروری میداند؛ ج) وصول حتمی قانونگذار به بالاترین درجه تفکر را لازم نمیداند و نوعی استعداد پیامبری را به فیلسوف نسبت میدهد و د) نتیجه سیاسی نمیگیرد و اصلا خود را به توانایی و فعالیت سیاسی فیلسوف مشغول نمیکند."