چکیده:
انسان از منظر قرآن چگونه موجودی است؛ آیا تک ساحتی است یا چندساحتی؟ این مقاله در پی آن است که دو مدعا را در این زمینه بررسی و اثبات کند: اول آنکه انسان از منظر قرآن بیش از یک ساحت دارد؛ دوم آنکه چون انسان بیش از یک ساحت دارد (ساحت بدن و غیربدن) و ساحت بدن پس از مرگ نابود می شود، ساحت یا ساحت های دیگر که غیربدن است جاودانه است. لازمه این مدعا آن است که ساحت اصلی انسان که ملاک هوهویت اوست، ساحت غیربدنی باشد و ساحت بدنی، صرفا تبعی است. این مقاله دارای دو بخش اصلی است؛ یکی آیات دال بر نفی تک ساحتی بودن انسان و دوم آیات دال بر جاودانه بودن انسان. آیات در هر یک از این دو بخش، به دلالت مطابقی و یا به دلالت تضمنی و التزامی، به مدعاهای فوق دلالت می کنند.
In this paper I will deal with the question of the nature of the human person in Quran; does Quran take humans to be oneaspectual or double-aspectual? I shall examine three claims in this regard: (1) Quran takes humans to be double-aspectual، (2) the other aspect of humans (besides his material، bodily aspect) is not the soul as a substance in the philosophical sense، (3) since the material aspect corrupts after death، the other non-bodily aspect is immortal. This entails that the criterion for the personal identity of the worldly and afterlife persons is his non-bodily aspect، and the bodily aspect is merely peripheral. This paper has two sections، one of which deals with the verses which demonstrate the double-aspectuality of humans and the other with the verses which show their immortality.
خلاصه ماشینی:
"پس لازمه به معنای حقیقی گرفتن این دو آیه و آیاتی از این قبیل و سخن گفتن واقعی انسان پس از مرگ با توجه به قرار گرفتن بدن بیجان بر روی زمین این است که انسان با مردن باز هم به نحوی وجود داشته باشد و در سرایی دیگر که از آن به برزخ تعبیر میشود به حیات خود ادامه دهد.
/}این آیه تصریح میکند که انسانها پس از مرگ و قبل از قیامت در عالمی به نام برزخ به حیات خود ادامه میدهند و روایات نیز مؤید همین معناست(طوسی،التبیان فی تفسیر القران،ج 7،ص 392؛سبزواری نجفی،1419 ه ق،ص 354 و طباطبایی، 1417 ه ق،ج 15،ص 68)البته احتمالات دیگری نیز درباره مراد از برزخ بیان شده است که با سیاق آیه همخوانی ندارد(همان).
در این آیات برای زنده کردن مردگان از برانگیختن استفاده شده است نه خلق کردن،همین تعبیر در بیدار کردن از خواب نیز آمده است:{/و هو الذی یتوفاکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه لیقضی أجل مسمی ثم إلیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون/}؛و اوست کسی که شبانگاه،روح شما را[به هنگام خواب]میگیرد و آنچه را در روز به دست آوردهاید میداند سپس شما را در آن بیدار میکند،تا هنگامی معین به سر آید آنگاه بازگشت شما به سوی اوست سپس شما را به آنچه انجام میدادهاید آگاه خواهد کرد(انعام60/)و در بیدار کردن اصحاب کهف از خواب(که آنها نمرده بلکه زنده بودند)نیز آمده است{/ثم بعثناکم لنعلم أی الحزبین أحصی لما لبثوا أمدا و کذلک بعثناهم لیتسائلوا بینهم قال قائل منهم کم لبثتم قالوا لبثنا یوما أو بعض یوم قالوا ربکم أعلم بما لبثتم..."