چکیده:
سؤال از هویت شخصی،چیستی آن و شرایط تداوم و استمرار چنین هویتی از جمله پرسشهای قدیمی در متافیزیک،فلسفهء نفس و فلسفهء ذهناند.مسئله آن است که اولا،چه چیز هویت شخصی مرا میسازد و مرا از دیگران متمایز میکند و ثانیا تداوم و استمرار«من»در طول زمان وابسته به چیست.هرگونه پاسخی به چنین پرسشهایی،نتایج و اثراتی در دیگر حوزههای فلسفه،مانند فلسفهء حقوق و فلسفهء دین خواهد داشت؛چرا که مسائلی همچون:مجازات(در فلسفهء حقوق)و رستاخیز (در فلسفهء دین)به مفروض گرفتن گزارشی از تداوم هویت شخصی وابستهاند.در این نوشته،ابتدا ربط هویت شخصی و بدن را بررسی خواهیم کرد و در ادامه به ربط و ارتباط استمرار مغز یا هر بخش فیزیکی دیگری از بدن با تداوم هویت شخصی خواهیم پرداخت و پس از آن به استمرار حافظه و سایر ویژگیهای روانی در مقام تعریف کنند هویت شخصی پرداخته و نشان خواهیم داد که چگونه مبتنی کردن هویت شخصی بر امور روان شناختی میتواند به بروز برخی مشکلات بیانجامد.
خلاصه ماشینی:
"آیا این فرض همواره قابل دفاع است؟اگر فرد مذکور در این سالها حافظه و خصلتهای روانی خود را از دست داده باشد و تمام اعمال گذشتهء خود را از یاد برده باشد،آیا باز هم میتوا نادعا کرد که او همان فرد سابق است؟این جاست که در دست داشتن ملاکی برای حفظ هویت شخصی در طول زمان در بستر بحثهای حقوقی نیز اهمیت خود را نشان میدهد.
ملاک فیزیکی آیا نمیتوان داستانها و سناریوهایی را تصور کرد که در آن استمرار مغزی فرد دچار خلل و آسیب شود،و در همان حال هویت شخصی او تداوم یابد؟آیا علم جدید به ما امکان چنین اعمالی را نمیدهد؟برای پاسخ گفتن به این پرسش،باید ابتدا به جزئیاتی از شیوه کار مغز انسان اشاره کنیم،مغز آدمی از دو نیم کره راست و چپ تشکیل شده است.
اما پرسش دیگری که در اینجا به ذهن بسیاری از فیلسوفان رسیده آن است که آیا حافظه(از هر نوع آن) به راستی دارای چنین جایگاه منحصر به فرد و ویژهای است که بتوان کل بار هویت فردی را بر دوش آن نهاد و از دیگر خصلتها و حالات روانشناختی بینیاز شد؟آیا افزون بر حافظه،سایر اتصالهای روان شناختی-که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد-هیچ نقشی در هویت شخصی ما ندارند؟گاه ما چیزی را قصد و اراده میکنیم و آنگاه در زمانی بعد کنشی برای متحقق کردن آن انجام میدهیم،یا ممکن است در زمانی باور و میلی خاص داشته باشیم و آن گاه در راستای آن دست به عملی بزنیم."