چکیده:
محمدعابد الجابری، نویسنده مشهور معاصر مغربی، آثار فراوانی دارد. وی با ارائه کتاب نقد العقل العربی بسیار مورد توجه قرار گرفت. فلسفه نظری تاریخ وی در میان فلسفههای نظری مطرح بسیار حائز اهمیت است و از مقایسه نظریه جابری با فلسفههای نظری معاصر، مفاهیم و رویکردهای جدیدی برای بررسی و فهم تاریخ اسلام به دست میآید. جابری با سه عنصر قبیله، غنیمت و عقیده به بررسی تاریخ اسلام دست زده و نوآوریهای ارزشمندی ارائه کرده است. البته بر آرای او نقدهای جدی نیز وارد است؛ نقدهایی چون استنادات نادرست و استدلالات ناروا از دادههای تاریخی، تناقضات درونی کلام جابری و پیشداوریهای او از مهمترین محورهای نقدهایی است که در این مقاله به آن پرداخته شده است
خلاصه ماشینی:
فلسفه نظری تاریخ وی در میان فلسفههای نظری مطرح بسیار حائز اهمیت است و از مقایسه نظریه جابری با فلسفههای نظری معاصر، مفاهیم و رویکردهای جدیدی برای بررسی و فهم تاریخ اسلام به دست میآید.
255 جابری با طرح دو سوال در زمینه فلسفة دیالکتیک مارکس چنین آغاز میکند: بعد از این ملاحظات و بر همین روند، 256 حال میتوان به پاسخ دو سوالی که قبلا مطرح شد پاسخ دهیم، تا کجا میتوان دیالکتیک تاریخی مارکس را بر تاریخ اسلامی تطبیق کرد؟ و آیا اسلام، به عنوان عقیده، تفسیر مادی تاریخ را میپذیرد؟ جابری در پاسخ این سؤالها مینویسد: در مورد سؤال اول باید تأکید کرد که تاریخ اسلام حالت جداگانه و منفک از تاریخ بشری نیست، بلکه جزئی از آن است و مسلمانان خود را قوم برگزیده خداوند نمیدانند...
261 در مورد غنیمت، جابری آن را یکی از بارزترین عوامل نقش آفرین حرکت تاریخی میداند؛ البته منظور از غنیمت نقشی است که عامل اقتصاد در زندگی سیاسی و اجتماعی بازی میکند.
این عامل در دورة ابوبکر و ظهور پیامبران دروغین همانند اسود عنسی و مسیلمة کذاب نقش مؤثری داشت؛ ولی آنچه از عامل عقیده مورد تأکید جابری است، همان همبستگی و استفاده از عامل عقیده و دین برای سیاست است.
اگر چه جابری مثل قائلان این نظریه معتقد به اصل بودن این عامل نیست و ثروت را عامل پیدایش صورتهای مختلف حیات اجتماعی بشر نمیداند، اما به ثروت و غنیمت بها داده و آن را یکی از عوامل مهم در تغییر تاریخ میداند که بسیاری از حوادث تاریخی با آن معنا و تعبیر میشود.