چکیده:
محور اصلی این مقاله، نشان دادن وضعیت مطالعات مربوط به فیض کاشانی (1100 ق 1680 م) در مغرب زمین است. مولف برای رسیدن به این مقصود، ابتدا به بررسی مطالعات غربیان دربارة شیخ بهایی (1040 ق / 1620 م) پرداخته و نشان داده است که درک غربیان از خدمات و آثار شیخ بهایی رشدی فزاینده و رو به کمال داشته است. نویسنده مقاله خود را در تصحیح برخی تصورات نادرست غربیها دربارة شیخ بهایی و مسائل عصر او به ویژه در برابر کسانی که گرایشهای عرفانی و اخباری شیخ بهایی را برجسته کردهاند، موثر میداند و به آثار خود در این زمینه اشاره میکند. وی در ادامه مقاله، مستند به برخی متون عصر صفویه، دامنة اختلاف اخباری ـ اصولی را فراتر از متون فقهی بررسی کرده و کوشیده است جایگاه فیض کاشانی را در این میان معلوم کند. مولف بر این باور است که اعتقاد فیض کاشانی به وجوب عینی نماز جمعه در عصر غیبت و قبول امامت جمعه نشان دهندة رویکرد اجتماعی فیض و وفاداری او به حکومت است و کنارهگیری او از این منصب هم تنها به دلیل نگرانی او از تشدید اختلافات بین مردم بوده است. مقاله همچنین با تقسیم مخالفان فکری فیض به چهار دسته، نظر فیض را در مورد آنها بررسی کرده است. و افزون بر این نظر یکی از معاصران فیض در نامیدن فیض به مجتهد محدث را درست ارزیابی میکند. این تلاش مولف، واکنشی است به تصویری ناقص و از همگسیخته از فیض که همچنان در مغرب زمین وجود دارد. علت این امر از نظر مولف این است که بیشتر شارحان و مفسران آثار فیض کاشانی بیش از آنکه به ارائة برداشتهایی مفهومی و بررسی تاریخی آثار فیض بپردازند، بر اهمیت میرات وی تاکید ورزیدهاند.
خلاصه ماشینی:
استشراق، فیض کاشانی، شیخ بهایی، اخباریگری، صفویه، امامت جمعه مقدمه این مقاله در پی اثبات آن است که مباحث کنونی در باب آثار و میراث ملا محسن فیض کاشانی (متوفای 1100 ق / 1680 م) در زبانهای اروپایی همان مطالبی را نشان میدهد که طی دهه 1980 م.
شاید ادوارد براون 297 نخستین پژوهشگر قرن بیستم بود که به گرایشهای فلسفی برخی روحانیون شیعه اوایل قرن یازدهم اشاره کرد و بر نقش آنان در روند روشنگری و دستآوردهای فکری آن دوران ـ که ویژگی بارز عصر شاه عباس اول است ـ تأکید ورزید.
به عقیده بیشتر محققان غربی، شیخ بهایی در میان چهرههای آن دوران، شخصیتی ممتاز و در این جریان، صاحبنظری مؤثر به شمار میآمد؛ برای نمونه نصر درباره گرایشهای عرفانی شیخ بهایی مینویسد: شیخ، یکی از فلاسفه مکتب اصفهان، صوفی برجسته و علامه در کلیه علوم زمان خود بود و «به پوچی همه علوم در برابر علوم الهی» اذعان داشت.
305 ارجمند به این نکته اشاره میکند که در کتابی متعلق به سلسله نوربخشیه تحت عنوان طرائق الحدائق نوشته محمد معصوم شیرازی (1347 ق / 1926 م) ـ که سه قرن پس از دوره صفویه نگاشته شده ـ هم از شیخ بهایی و هم از فیض نام برده شده است.
در میان دیگر آثار فیض که ارجمند از آنها نام برده، اثری تحت عنوان آیینه شاهی به چشم میخورد که آن را برای شاه عباس دوم نگاشته است.