چکیده:
تحلیل مفاهیم مورد استفاده در علوم،یکی از فعالیتهای جدی در حوزه روششناسی و فلسفه علم است.در این مقاله،برای کسب بصیرت نظری از موقعیت فرهنگی جامعه،به سرمشقهای نظری(پارادایم)در جامعهشناسی و مردمشناسی پرداخته شده است.این مقاله با کندوکاوی در مورد مفهوم فرهنگ و با بهرهمندی از مطالعهی مقایسهای و مدلهایی که از پارادیمها مشتق میشوند،انجام شده است. با الهام از نظریهها و مفاهیم جامعهشناسی و مردمشناسی،دو گروه اساسی از مفاهیم در انسانشناسی و سه گروه پایه در جامعهشناسی شناسایی شدند.فرضیهی عمومی مقاله این است که مفهوم فرهنگ در پارادایم جامعهشناسی و مردمشناسی متفاوت است. در اولین گام،به دلیل رابطهی انسان با خود،سایر انسانها و خداوند،مفهوم عالی از فرهنگ را به دست آوردهایم که دو بعد اساسی دارد:«داخلی-ذاتی»و«خارجی-رفتاری». در این رابطه،«معنای معنوی از فرهنگ در رابطهی انسان با خداوند»،هدف اصلی مفهومسازی انتقادی ما را شکل داده است.
خلاصه ماشینی:
"آزمون این فرضیه به همهی انواع پدیدههای اجتماعی(اخلاقیات،قانون،علم آداب،دین،حکومت،اقتصاد،تعلیم و تربیت و زبان)نیاز مطالعاتی دارد؛آن هم با در نظر گرفتن روابط مستقیم و غیر مستقیم آنها در ساخت اجتماعی و مثلا با توجه به آنچه به آن وابستگی دارند یا تحت تأثیر روابط اجتماعی میان اشخاص و گروههایی از افراد تدوین نظریهی ساخت اجتماعی رادکلیف برآون عام و جهانی است و میخواهد آن را برای هر زمان،مکان و جامعهای به کار بندد.
تحلیل نظری مفهوم فرهنگ نیز در اینجا،باتوجه به یکی از انگارههای نظری مطرح در جامعهشناسی صورت پذیرفته که برای استفاده از آن دو دلیل عمده وجود دارد:اول، پیچیدگی و سیالیت مفهوم فرهنگ است که ناچار،در یک بررسی علمی،برای روشن شدن موضوع مورد بررسی باید دربارهی ابعاد و سطوح مختلف آن بحث شود و به این ترتیب،با تجزیه و قالببندی آن،تحلیل نظام فرهنگی نیز ممکن گردد.
این بعد از آن جهت ضروری دانسته میشود که هم قدرت تبیینکنندگی بیشتری را برای موقعیت فرهنگی جامعهای فراهم میآورد که محقق(به ویژه،در یک جامعهی اسلامی و برای یک محقق مسلمان)در آن زیست و تحقیق میکند و هم به لحاظ نظری،در مدلهای تحلیل دینی-فرهنگی،با گشودن بابی جدید،قادر به هماوردی و گسترش حیطههای نظری دانش اجتماعی میگردد؛به ویژه که دین،از دیدگاه جامعهشناسان، عملا بر نوعی قدرت عمل اجتماعی انطباق دارد و ضمن خلق یک ارتباط نمادین منظم،فرهنگی را تعریف و تبیین میکند که هویتبخشی و پاسخگویی به ماهیت حیات فردی و اجتماعی نیز از وظایف آن برشمرده شده است(رابرتسون،0791، اسپیرو،0691،وینگر،0791)."