چکیده:
یکی از پرسش های محوری در حوزه فلسفه دین، پرسش از معیار عقلانیت باورهای دینی است. تاثیرگذارترین پاسخ، پس از دوران روشنگری، پاسخ مدافعان دلیل گرایی بوده است. در این نوشتار، دیدگاه دبلیو. کی. کلیفورد به عنوان یک پارادایم متفکر دلیل گرای افراطی و دیدگاه پراگماتیسمی ویلیام جیمز به عنوان یک مخالف جدی دلیل گرایی افراطی بررسی و نقد شده است.کلیفورد ادعا کرده است که همواره، همه جا و برای همه کس، اعتقاد به چیزی بدون داشتن دلایل کافی غیرعقلانی خواهد بود. در مقابل، جیمز رهیافت کلیفورد را نامعقول می داند و از این فرضیه دفاع می کند که در بسیاری از موارد مانند باور به خدا، در صورت نبودن دلیل های کافی هنوز انسان حق باور یافتن را دارد. هرچند فرضیه جیمز نسبت به دلیل گرایی افراطی کلیفورد از اشکالات کمتری برخوردار است، اما هنوز دلیل گرایی در یک شکل معتدل قابل دفاع خواهد بود.
One of the crucial questions in philosophy of religion is the question of the criterion of the rationality of religious belief. The most influential response since the Enlightenment is the evidentialist approach to the rationality of religious belief. In this paper، the view of W. K. Clifford as a paradigm of the extreme evidentialism، and the pragmatist view of William James as a serious critic of evidentialsm will be discussed. Clifford claimed that "It is wrong، always، everywhere، and for any one to believe anything upon insufficient evidence." On the contrary، James attempted to reject Clifford's Maxim. He defends the idea that in many cases، like belief in God، one still has a right to believe in the absence of sufficient evidence. Although there are fewer problems in James's thesis، and Clifford's thesis entails more painstaking problems، but the modest evidentialism is still defensible.
خلاصه ماشینی:
در مقابل ، جيمز رهيافت کليفورد را نامعقول ميداند و از اين فرضيه دفاع ميکنـد کـه در بسياري از موارد مانند باور به خدا، در صورت نبودن دليل هـاي کـافي هنـوز انـسان حق باور يافتن را دارد.
p ,٢٤ ,IV, xvii :١٩٥٩ ,Locke) همان گونه در اين عبارت ديده مي شود لاک ، وظيفـة معرفـت شـناختي را در رابطـه بـا عقلانيت باورها در نظر مي گيرد که انسان بايد براي عقلانيت باورهايش دليل کـافي داشـته باشد.
Ibid: pp) کليفورد معتقد است پذيرش باوري که دليل کافي براي آن وجود ندارد، عملي مـذموم ، خلاف اخلاق و نامعقول است : کساني که در اين رابطه ، شايستة برخورد نيکو هستند، با غيرت تمام از خلوص اعتقاد خود پاسداري خواهند کرد تا مبادا بر دليل نادرست و بي ارزش مبتني باشـد و رنگـي بـه خـود بگيرد که هرگز پاک نشود.
شايد کليفورد در اينجا باورهاي پايه (Basic belief) و باورهاي غير پايه را مطـرح سـازد که دليل کافي يا بايد خود، پايه و بديهي باشد، يا با باورهاي پايه و بديهي اثبات شـوند کـه همة بحث به ملاک هاي پايه بودن بر مي گردد.
∗∗ William James, The Will to Believe (New York, Dover, 1956) روش جيمز اين است که اثبات کند که دليـل گرايـي در همـه جـا کـارايي نـدارد و ادعـاي کليفورد ادعاي باطلي است .
به نظر جيمز گزينة ديني از نوع گزينه هايي است که نمي توان براسـاس دلايـل عقلـي و گزاره اي به آن ها رسيد، اما چون گزينه اي پويا، اجتناب ناپذير و مهم اند به رغم نبود دليل هاي عقلانـي بايد در مورد آنها تصميم احساسي گرفت .