چکیده:
نظریه لذت گرایی مدعی است که خوبی همان لذت و لذت همان خوبی است. این نظریه ابتدا توسط آریسیتپوس در یونان باستان مطرح شد و اپیکور دیگر فیلسوف یونانی آن را به عنوان نظریه ای فلسفی در حوزه اخلاق گسترش داد. در دوران جدید توسط افرادی همچون لاک، هیوم، اسپینوزا، بنتام و میل دوباره مطرح شد. این نظریه در روزگار قدیم توسط افلاطون و ارسطو مورد نقد قرار گرفت. آن دو معتقدند که لذت جدای از خوبی است و فیلسوفان اسلامی نیز همین عقیده را دارند. در دوران جدید افرادی همچون جورج مور، که دارای همین عقیدهاند نقدهای جدی بر آن وارد ساخته اند. این افراد برخلاف لذت گرایان معتقد هستند که اساسا لذت و خوبی دو امر جدا است و قابل تاویل به یکدیگر نیست. دیدگاه این مقاله برخلاف هر دو دیدگاه و جمع میان آن دو است.
خلاصه ماشینی:
Spinoza 4- John Locke - Diwid.
استوارت میل در جهت همان تفکرات بنتام حرکت میکند؛ یعنی لذت را مساوی با خیر و خوبی و در نهایت با حق یکی میداند اما او بر خلاف بنتام که بر جنبه کمی لذت تأکید دارد بر جنبه کیفی آن اصرار میورزد؛ به عبارت روشنتر، بنتام مطرح میکند که هرچه یک امر لذت محسوس آن بیشتر و با دوامتر باشد، آن مقدم بر لذتی است که این گونه نباشد.
از نظر آنها انسان در کارهای خود انگیزههای مختلف و از جمله لذت دارد و بر فرض که انسان به لحاظ روانشناختی در کارهایش لذتگراست و مطلوب نهایی او لذت است، نمیتوان گفت لذت مساوی خوبی است؛ زیرا خوب به حوزه بایدها تعلق دارد در حالی که این مطلب که انسان در کارهای خود لذتگرا است به حوزه واقعیات و هستها متعلق است و استنتاج بایدها از هستها درست نیست.
سؤالی که اینک مطرح میشود این است که اگر لذت مساوی با خوبی باشد، نتیجه آن آیا این نخواهد بود که هر نوع لذتی خوب باشد و بر این اساس، تفکیک میان لذات چه معنی خواهد داشت.
دیدگاه لذت امری جدا از خوبی: افلاطون 1 در رساله فیلبوس از زبان سقراط خطاب - Plato به پروتوگراس 1 مطرح میکند که خیر نمیتواند مساوی لذت باشد؛ زیرا در این صورت با داشتن لذت سعادتمند خواهیم بود و به چیز دیگر همچون علم و عقل و غیره برای خوشبختی نیاز نخواهیم داشت و حال اینکه اینگونه نیست (افلاطون، 1348: 81).