چکیده:
نظریه امر الهی که اخلاق را وابسته به دین می داند، همواره مدافعانی داشته است ولی صورت واحدی ندارد و تقریرهای های گوناگون یافته است. این مقاله به تقریر رابرت آدامز از نظریه امر الهی می پردازد که اولا، دامنه وابستگی اخلاق به دین را به مفاهیم الزامی اخلاق، مانند باید و نباید و درست و نادرست محدود می کند؛ ثانیا، این وابستگی را به ماهیت آنها مربوط می داند، نه در معنای آنها، و سرانجام اینکه: در مورد مفاهیم ارزشی به معنای خاص (مانند خوب و بد) به استقلال اخلاق معتقد است و اتفاقا همین عدم وابستگی خوب و بدها به دین را شاهد نادرستی اشکال دلبخواهی بودن اخلاق در نظریه امر الهی خود می داند.
The divine command ethics which make ethics dependent on religion always had and still have some proponents but it has not a unified form. Rather it is articulated in different forms. This paper deals with the divine command ethics articulated by Robert Mary Adams. His divine command theory firstly limited the domain of dependency to obligatory concepts like ‘ought’ and ‘right’ and secondly didn’t accept the conceptual dependency but hold only that without religious concepts we can not explain the essence of these moral concepts. Finally his divine command ethics allowed for the independency of some non obligatory concepts like ‘good’ and ‘bad’. This independency allowed him to refute some famous objections to Divine Command ethics like the problem of ‘arbitrariness’ of morality.
خلاصه ماشینی:
مشکلي که توجه آدامز را به خود جلب کرده بـود، ايـن بود که کلمۀ «خطا» در بسياري از سياق هاي اخلاقي ، به معنايي که در نظريـۀ امـر الهـي مطرح مي شود، به کار نمي رود؛ براي مثال ملحدان به هيچ وجـه نمـي تواننـد از «خطـا» معناي «مخالفت با امر الهي » اراده کنند؛ آنان اساساً به خدا اعتقاد ندارند.
البته بايد توجه داشت آدامز نظريۀ امـر الهـي خـود را در صـورتي بيـانگر حقيقتـي ضروري دربارٔە الزام و خطا مي داند که صادق باشد؛ براي مثال اگـر ايـن قـضيه صـادق باشد که «خطابودن اعمال ، عبارت است از مخـالف بـودن آن اعمـال بـا اوامـر خـداي مهربان »، آن گاه صدق آن ضروري خواهد بود؛ چراکه اين نظريه عينيت خطا با مخالفت با امر الهي را بيان مي کند و آدامـز عينيـت يـا عـدم عينيـت را يـک حقيقـت ضـروري غيرتحليلي مي داند.
به باور آدامز در برابر اشکال مذکور سه نوع موضـع گيـري قابـل تـصور است : يکي اينکه امر خدا به ظلـم را منطقـاً محـال بـدانيم ؛ امـا بـه عقيـدٔە آدامـز، يـک نظريه پرداز امر الهي نمي تواند چنين موضعي را اتخـاذ کنـد؛ زيـرا او درسـت و خطـاي اخلاقي را مستقل از خواست و ارادٔە الهي نمي داند و از اين رو، دليلـي بـراي اسـتحالۀ منطقي امر خدا به ظلم در دست ندارد (١٩٧٣:٩٩ ,Adams).