خلاصه ماشینی:
"کنون تنها منم، تنهاتر از«خویش»!
ای انسان!
منم قرآن!...
منم!...
آری منم قرآن!...
منم مفهوم نغز«زنده بودن» -منم تنهاترین تنهای تاریخ منم تنها چراغ راه انسان در این شبهای تاریک و تبآلود...
منم«روح محمد»«روح مهدی» درون پیکر اندیشه تو منم نوری که میتابد از اعماق به روی«واقعیت پیشهء»تو منم آن تک درخت سبز -آری آن رخت سبز کز هر قطره خون شاخهای دارد!
چرا با من نمیخوانی کتاب رنج ایمان را؟ مگر دیگر نمیبینی بچشمت مسخ انسان را؟ چرا با من نمیگیری بدستت جام درمان را!
کنون تنها منم؟...
تنهاتر از یک تختهء سنگ که افتد بر مزار بیمزاران...
تنهاتر از یک ساقه سبز که ماند زیر پای رهگذاران...
تنهاتر از یک قطره اشگ که ریزد از نگاه بینوایان...
تنهاتر از یک آه غمناک که خیزد از دل سرگشتهای؛سردرگریبان!...
کنون تنها منم!
کنون تنها منم!
کنون تنها منم!
کنون تنها منم!
کنون تنها منم!
تنهاتر از«خویش»!"