خلاصه ماشینی:
"اما یکجای کار مربوط به دادگستری میشود که من نمیدانم رسیدگی به آن در صلاحیت کدام مرجع است عکسهائی که از جریان محاکمه چاپ شده کودک این زن را یعنی زنی را که بقول حریفش «یک ابلیس»واوقعی است،در کنار تماشاگران محاکمه نشان میدهد؛این کودک هر روز در محاکمه شرکت میکند و از زبان مردی که متهم به شرکت در قتل پدر اوست میشنود که چگونه با مادرش رابطه داشته؛و چطور ناظر سیاهکاریهای او بوده؛ و چه اعمال و افعالی از او دیده است؛و میشنود که این مرد بیهیچ پروائی میگوید که«مادرش هفت هشت بار...
من نمیدانم این کودک بیگناه وقتی در مدرسه حاضر میشود و احساس میکند که همشاگردیها و شاید کارکنان مدرسه،او را با انگشت نشان می دهند و به پسری که مادرش پدرش را کشته و در روزنامهها عکس دادگاهش چاپ شده اشاره میکنند؛ چه حالی پیدا میکند؟!و همین کودک فردا باید قدم به همین اجتماع بگذارد و در میان همین مردمی که دقائق روابط نامشروع مادرش را با یکمرد از ابتدا تا انتها با«علاقه»!و«هیجان»!در روزنامه و مجلات تعقیب کردهاند و قهقهه سر دادهاند؛چه عقدههائی برای جامعه ذخیره خواهد کرد،و چه خشم و نفرتی در وجودش خواهد جوشید؟!"