چکیده:
رفاه را بهدشواری میتوان تعریف کرد. با وجود این، از ملاحظۀ تعاریف مختلف میتوان آن را به برخورداری از امکانات زندگی در سه حوزۀ اصلی، یعنی بودن، صیرورت، و تعلق، تعریف کرد. فرهنگ رفاه عبارت است از اصالت یافتن رفاه مادی و اومانیستی همراه با ابرازگرایی سوژه. در عصر حاضر، فرهنگ رفاه گستردهای شکل گرفته است و با ارزشها و معانی جدیدی که با خود بههمراه آورده، تأثیر قابلملاحظهای بر کیفیت و کمیت دینداری نهاده است. نظام معنایی نهفته در رفاه، یعنی سوژهمحوری و تأصل انسان، همراه با فرهنگ احساسگرایی سطحی، زمینۀ بسیار مساعدی جهت تحول دینداری فراهم کرده است. رابطۀ انسان با خدا، از رابطۀ تکلیفی و تعبدی به رابطۀ اختیاری و رمانتیک تحول یافته است و نیز دین به گونهای تعریف شده است که تضادی با رفاه نداشته باشند. دینداری در تحت حاکمیت فرهنگ رفاه، در معرض آن است که دین را به وسیله و ابزاری رفاهزا تبدیل کند. همۀ تحلیلهای فوق، به صورت کاملا آشکار در جنبشهای معنویتگرای نوپدید قابلمشاهده است.
The distinction between Primitive Predication and Common Predication is applied to solve some problems in Islamic philosophy، some of which are incorrect in our point of view. Some of the problems contain paradoxes and some others include independent philosophical discussions: 1. stating about absolute non-existents، 2. problems of subjective existence، 3. Liar Paradox and Russell’s paradox، 4. the paradox of “referring by quotation marks” and the paradox of horse، 5. why “complete definition” is not regarded as one of “the five universals،” 6. why quantified propositions need the existence of their subjects، and 7. a proof of the nobility of existence by dint of the kinds of predication. In this paper، by resorting to Faramarz Qaramleki’s analysis of Primitive Predication and Common Predication، I show that the seven applications are all involved by some fallacies.
خلاصه ماشینی:
نتيجه گيري و سخن آخر در نوشتار حاضر، رفاه به بهره مندي فرد از امکانات زندگي (در حوزه هاي مختلف جسمي ، رواني ، اجتماعي، و هيره ) تعريف شد، امکاناتي که آام جسمي و استرس هاي رواني را به حداقل ميرسانند و رسيدن انسان به اهدام زندگي را ميسر ميسازند/ در دوران پست مدرنيته ، با گسترش و تنوع فوق العادٔە رفاه ، فرهنگي شکل گرفته است که ميتوان از آن به «فرهنگ رفاه » تعبير کرد/ فرهنگ رفاه به معني اصالت يافتن رفاه مادي و اومانيستي است که نظام معنايي خاصي در پن آن نهفته است : ابراز وجود سوژٔە احساس گرا و سطحي / افزايش رفاه در جامعه ميتواند از يريق ايجاد احساس خودبسندگي در انسان ها زمينه ساز کاسته شدن رابطۀ آنها با خداوند شود و فضايلي نظير توکل را مخدوش سازد/ شهروندان فرهنگ رفاه ، با اصيل دانستن رفاه ، در معرض محافظه کاري قرار ميگيرند و از درل و همدلي با آخرت گرايي دين و آرمان هاي بلند آن دور ميشوند/ اومانيسم و سوژه محوري نهفته در فرهنگ رفاه به انسان در برابر خداوند اصالت ميبخشد و رابطۀ تکليف محور انسان با خدا را از ميان ميبرد/ در اين ميان ، آنچه انسان ها را به يک شبه دين داري سوق ميدهند اموري از اين دست هستند: احساس نياز به هويت فردي و معناي زندگي ، عايفه گرايي ، گرايش به اسرار و رمز، خودشيفتگي شهروندان فرهنگ رفاه که خود.
ptT ani Nir Brceqrirr Dusvctout nu Lueocr aniuxs.
ptT juot b…lul… ytk g…ytq t…ltésytt )lkq5,.