خلاصه ماشینی:
"از:حسن رزمجو تربت حیدریه بیاد میثم تمار، آن بزرگ شهید جهان تشیع راهی شهر نور از تنور آفتاب ظهر آتش بارد اندر دشت، میگدازد شعلههایش هر تن رنجور را با خشم پیکر آن شاهباز تیز بال آسمان عشق، بر سردار سیهکاران، بوسهگاه بارش خورشید تابان است و: اندر سایهء بام سپهر نیلفام پیر، همدم نخلی است سرافراز و گردون سای.
بیگناه و عاشق آزادی انسان و: در طوف حریم حق یکی پروانهء سوزان، در نگاهت باغ و گلزار جوانمردی شکوفان، خون تو هر قطرهاش بر روی خاک گرم، مینگارد سرخگون نقش عدالتخواهی و حق و فضلیت را و: (به تصویر صفحه مراجعه شود) روح بیشکیبت از فراز چشمههای نور میپرد تا قلههای آبی افلاک.
میدراند تیرهای تیزجباران، میدراند تیرهای تیز جباران، هم،تنت راهر زمان با چنگهای مرگ، اما:پیش چشمانت: مرگ و خون در راه ایمان،راه تقوی،راه آزادی- چون گلوبندیست رخشان بر گلوی دختری زیبا، چه،مرگ با شرافت لحظهء اوج است و معراج شهیدان، یا،فرود روح اندر آستان باشکوه نور."