چکیده:
میتوان اذعان کرد مهمترین دغدغه برنامهریزان کشور در چارچوب برنامههای کلان،موضوع اشتغال است. در پژوهش حاضر،تلاش میشود تجزیه و تحلیل و تخمین تابع تقاضا برای نیروی کار در استان کرمانشاه انجام شود.در این پژوهش،اثر متغیرهای مؤثر بر تابع تقاضای نیروی کار در استان کرمانشاه،در دوره 1388-1360 با استفاده از تکنیکهای همجمعی و تصحیح خطا ارزیابی شده است.نتایج پژوهش نشان میدهد که تقاضای نیروی کار در استان،با ارزش افزوده استان رابطه مستقیم دارد؛ بهطوری که در بلندمدت به ازای 1% افزایش در ارزش افزوده،0/32%تقاضای نیروی کار افزایش مییابد.تقاضای نیروی کار نیز با دستمزد رابطه معکوس دارد.به طوری که به ازای 1% افزایش دستمزد نیروی کار،تقاضا برای نیروی کار به میزان 0/26% کاهش خواهد یافت.در مدلهای بلندمدت و کوتاه مدت،اثر این شاخصها علامت معنیدار و مورد انتظار در مبانی نظری را دارد.برای دستیابی به رشد مستمر و توسعه پایدار اقتصاد،به بهرهبرداری بهینه از منابع تولیدی نیاز است.یکیاز مهمترین و حساسترین منابع رشد و توسعه کشورها،نیروی انسانی است.نیروی انسانی نقش دوگانهای در برنامهریزیهای اقتصادی ایفا میکند.زیرا بهعنوان عامل توسعه و نیز هدف آن مطرح میشود. از آنجایی که مسائل مربوط به نیروی انسانی،جنبه اقتصادی و غیراقتصادی دارد،در برنامهریزیهای کلان کشور اهمیت بسیاری یافته است،بهطوری که
Perpetual growth and sustainable economic development necessitates optimal use production resources. Meanwhile، one of the most pivotal and critical resources of any country’s growth and development are human resources. Human resources play a dual role in economic planning as both the factor and goal of development. As the issues related to human resources have both economic and non-economic aspects، they are considered outstanding in every country’s macroeconomic planning in a way that most important concern of macroeconomic planners is unemployment. This paper tries to analyze and estimate labor demand function in Kermanshah province. It also evaluates the impacts of variables influencing labor demand function in the province within 1981-2009 through using cointegration and error correction techniques. The results of the study indicate that labor demand function in the province has positive relationship with the province’s value added in a way that in the long run with one percent of increase in the value added، the labor demand increases by 0.32 percent. Labor demand function has negative relationship with the labor wage in a way that with 1 percent of increase in the wages، labor demand decreases by 0.26 percent. In the long-run and short-run models، the effect of these indicators is significant and corresponding to the expected signs of theoretical principles.
خلاصه ماشینی:
"باتوجه به مطالب بیان شده در روش حداقلسازی تابع هزینه،میتوان نتیجه گرفت که عوامل مؤثربر تقاضای نیروی کار در هریک از بخشهای اقتصادی عبارتاند از:ارزش افزوده بخش به قیمت جاری و ثابت،هزینههای جاری و واقعی استفاده از نیروی کار و سرمایه و شاخص تعدیلکننده ارزش افزوده بخش( P ).
کمیت محاسبه شده آمار آزمون،3/3200-است که از مقادیر بحرانی بیان شده به صورت قدر مطلق بزرگتر است،بنابراین فرضیه صفر وجود ریشه واحد در جملات پسماند رد میشود،یعنی RES پایاست و در نتیجه یک رابطه تعادلی بین تقاضای نیروی کار و سایر متغیرهای اقتصادی مدل وجود دارد.
در این رابطه،جمله خطای تابع تقاضای نیروی کار بهعنوان خطای عدم تعادل تلقی میشود و برای پیوند دادن رفتار کوتاه مدت با مقادیر تعادلی بلندمدت مورد استفاده قرار میگیرد.
بررسیهای انجام شده در بخش 6-1،بیانگر پایا بودن در سطح و تفاض مرتبه اول متغیرهای موجود در معادلهء تقاضای نیروی کار است و در بخش 6-2،وجود همجمعی بین متغیرها به اثبات رسید و نتیجه گرفته شد که جملات خطا به تابع پایا مربوط هستند.
حال اگر جمله خطایی که از الگوی ایستای بلندمدت تابع تقاضای نیروی کار( RESI )به دست آمده است،با یک وقفه بهعنوان یک متغیر توضیحدهنده در الگوی ECM مورد استفاده قرار گیرد و ضرایب با روش OLS برآورد شوند،نتایج مندرح در معادله زیر به دست میآید.
باتوجه به نتایج پژوهش و ضرایب برآورد شده،میتوان برای رفع شکاف ایجاد شده بین عرضه و تقاضای نیروی کار یا همان بیکاری،پیشنهادهای زیر را بیان کرد:1)رفع موانع تولیدی و سرمایهگذاری باتوجه به کشش بسیار زیاد تقاضای نیروی کار نسبت به ارزش افزوده؛2)بهبود سطح رفاه کارگران از طریق اعتبارات کالایی و ثابت نگه داشتن نسبی دستمزدها."