خلاصه ماشینی:
"*** چیست ما را امتیازی بر دواب آن مگر جز قدرت اندیشه است؟ آنچه باشد حاصل اندیشهها در بنای زندگانی ریشه است *** ریشه را ز الودگی باید زدود تا گلی خوشبوی تر بار آورد باغبانی باید او انگل شناس تا گلی دور از غم خار آورد *** کشتزار اجتماعات بشر غرق انگلهای نادانی شده فقر اخلاقی گرفته ریشهها مرک طاعونی انسانها شده *** این همه ناسازشی رنگها رنگ انسانرا دگرگون گرده است آن یکی در اوج آقائی و ناز این یکی در قعر پستی مرده است *** سلب آسایش شده از مردمان نیست فرقی بین بیداری و خواب.
جنک اعصاب است حاکم بر جهان زندگانی اضطراب است اضطراب *** از توافقها نمییابی اثر مرده است این فکر در سرهای ما کس نمیپوید بجز راه نفاق نیست پایانی بر این سودای ما ریها و لیس لهافی الخلق کلهم ثمن«همانا باخویشتن گرانبها و انسانیت گرانقدر خودم در همه هستی تنها یک چیز را قابل معامله میدانم و آن پروردگار است دیگر در همه ما سوابهائی که ارزش برابری داشته باشد وجود ندارد."