خلاصه ماشینی:
"برسد به دست...
فرزام الفت اولی نوشته بود:«عزیزم،اینجا نگرانت هستم.
واقعا تکلیف چیست؟ما هم از اینجا پیگیر کارهای شما هستیم.
به شما افتخار میکنیم.
دومی نوشته بود:«وام من هنوز جور نشده.
پس کی پول شما به دستم میرسه؟راستی،اجارهخانه را دادید یا باید تخلیه کنید؟» عجب وقیحی تو....
سومی نوشته بود:«عکسهایی را که فرستاده بودید دیدم.
چهارمی نوشته بود:«باور کن اینجا دنبال کارت هستم عزیزم.
هرروز با یک وکیل صحبت میکنم.
همین امروز پیش یک وکیل جدید بودم.
آدم موقر و خوشتیپی بود.
خیلی از من تعریف کرد؛از اینکه اینقدر به تو وفادار هستم بعد از این همه وقت.
میگفت ای کاش یکی مثل من نصیبش شده بود.
پنجمی نوشته بود:«ماه بعد پی شماه هستم.
ششمی نوشته بود:«هی مرتیکه[...
]میکنم.
پلیس بود،نماینده اداره پست همراهش بود.
مامور پست،کارت شناساییاش را نشان داد:«رد شما را گرفتهایم.
شش ماه است که نامههای منطقه شما قبل از اینکه به دست گیرنده برسد باز میشوند»*"